کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلبام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلبام
/golbām/
معنی
= گلبانگ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلبام
لغتنامه دهخدا
گلبام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان ) (جهانگیری ) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرندگوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان ...
-
گلبام
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol bām) (در قدیم) (= گلبانگ) ؛ (در موسیقی ایرانی) ، از الحان موسیقی قدیم ایران ، ← گلبانگ .
-
گلبام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golbām = گلبانگ
-
گلبام
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند. 2 - لحنی است از موسیقی قدیم .
-
جستوجو در متن
-
گلبانگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. گلبام ۲. ترانه، نغمه
-
گلبانگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] golbāng بانگ بلند؛ آواز رسا؛ گلبام.〈 گلبانگ مسلمانی: [مجاز] اذان؛ بانگ اذانگو.〈 گلبانگ بر قدم زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بهشتاب رفتن.
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن را بم گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رودستبر که بتازیش بم ّ گویند. (شرفنامه ٔ منیری )....
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َب ْ با ب َ ] (ع اِ) نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است . (از متن اللغة از شفاءالغلیل ). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ...
-
گلبانگ
لغتنامه دهخدا
گلبانگ . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) به معنی گلبام است که آواز کشیدن شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد. (برهان ) (غیاث ). آواز بلند که شاطران و قلندران و طبالان برکشند. (آنندراج ) : بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد. حافظ.ن...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (ص ، اِ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله ٔ زیر باشد که به معنی آواز باریک . (غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آ...
-
زندباف
لغتنامه دهخدا
زندباف . [ زَ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زندخوان است که تابعان زردشت باشند و آن جماعت را مجوس خوانند. (برهان ). امام و پیشوای زردشتیان . (ناظم الاطباء). زندخوان . زندلاف .زنددان . خوانندگان و دانندگان کتاب زند بمعنی تابعان کتاب زردشت پیغمبر عجم ... ...
-
ن
لغتنامه دهخدا
ن . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (ا...
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م َ ] (ع اِ) گاهواره . (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). منجک . (مهذب الاسماء). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. (غیاث اللغات ) : درمسجدند و ساخته چون مهد کودکان هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان . خاقانی .دایه ٔ من عقل ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). سپیده ٔ صبح . سپیده دمان . سپیده دم . اِصباح . بامدادان . آغاز روز. صبح زود. (انجمن...