کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گفت و شنید
لغتنامه دهخدا
گفت و شنید. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گفتن و شنیدن . سخن گفتن و پاسخ شنفتن . محاوره . گفتگو. بحث و مجادله : سواری ده از رومیان برگزیدکه گویند و دانند گفت و شنید. فردوسی .چون هنرمند شد به گفت و شنیدهنرآموزی سلاح گزید. نظامی .ما ز...
-
گفت و قدم
لغتنامه دهخدا
گفت و قدم . [ گ ُ ت ُ ق َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از قول و فعل و این ظاهراً اصطلاح قلندران ولایت است . (آنندراج ) : دردمندان ترا گفت و قدم می بایدهمه جا گفت و قدم همره هم می باید.میرنجات (از آنندراج ).
-
گفت و گو
لغتنامه دهخدا
گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) صحبت . بحث . سخن . محاوره : نگر نرّه دیو اندرین جست و جوچه جست و چه دید اندرین گفت و گو. فردوسی .گفت و گوهاست در این راه که جان بگدازدهر کسی عربده ٔ این که مبین ، آن که مپرس . حافظ.بی گفت و گوی زلف تو د...
-
گفت و گوی
لغتنامه دهخدا
گفت و گوی . [ گ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) هنگامه وپرخاش . (آنندراج ). مشاجره . بحث . جنجال : زمین کرد ضحاک پر گفت و گوی که گرد جهان را بدی جست و جوی . فردوسی .بشد سیر ضحاک از آن جست و جوی شد از کار گیتی پر از گفت و گوی . فردوسی .چو یک هفته بگ...
-
گفت و گو کردن
لغتنامه دهخدا
گفت و گو کردن . [ گ ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هنگامه کردن . (آنندراج ). بحث . مجادله . مشاجره : در کشتنم ملاحظه از هیچکس مکن من کیستم که بر سر من گفت و گو کنند. سنجر کاشی (از آنندراج ).یارا نه با رقیب بسی گفت و گو کنم تا در میان تفحص احوال او کنم .غز...
-
satirical dialogue
گفتوگوی طنزآمیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] گفتوگوی طعنهآمیز و سرشار از کنایه در فیلم یا نمایش
-
ضمنا باید گفت
فرهنگ واژههای سره
در ادامه باید گفت
-
dialogue editor
تدوینگر گفتوگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] متخصص تدوین گفتوگوهای فیلم
-
talk show
برنامۀ گفتوگومحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] برنامهای که در آن مجری یا مجریان معمولاً در استودیو و در مقابل تماشاگران با افراد مشهور گفتوگو میکنند
-
گفت و شنود
فرهنگ فارسی معین
(گُ تُ شُ) (اِمص .) 1 - گفتن و شنیدن مکالمه . 2 - مباحثه ، جر و بحث .
-
گفت و شنید
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ ش ) (اِمص .) نک گفت و شنود.
-
بی گفت و شنود
لغتنامه دهخدا
بی گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش ُ / ش ِ / ش َ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + شنود) بدون گفتن و شنودن . بدون مباحثه و جر و بحث . بطور قطع. و رجوع به گفت و شنود شود.
-
بی گفت و گو
لغتنامه دهخدا
بی گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + گو) بی گفتگو. رجوع به بی گفتگو شود.
-
بی گفت و گوی
لغتنامه دهخدا
بی گفت و گوی . [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) رجوع به بی گفتگو شود.
-
نکته ای گفت
دیکشنری فارسی به عربی
أبدي ملاحظهً