کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گفت
/goft/
معنی
۱. گفتن.
۲. (اسم) گفتار؛ کلام.
〈 گفتوشنفت: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید
〈 گفتوشنو: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید
〈 گفتوشنود: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید
〈 گفتوشنید: (اسم مصدر) گفتگو؛ گفتنوشنیدن؛ مباحثه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حرف، سخن، قول، گفتار، نطق
فعل
بن گذشته: گفت
بن حال: گو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گفت
لغتنامه دهخدا
گفت . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 6هزارگزی جنوب باختری جغتای ، سر راه مالرو عمومی شریف آباد قرار دارد. هوای آن معتدل و دارای 484 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و کنجد است . شغل اهالی زر...
-
گفت
لغتنامه دهخدا
گفت . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 44هزارگزی جنوب باختری ششتمد و 5هزارگزی باختر راه شوسه ٔ سبزوار به کاشمر. هوای آن معتدل و دارای 65 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . شغل اهالی زراعت ...
-
گفت
لغتنامه دهخدا
گفت . [ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ، اِ) کلام . قول . گفتار : کی بر او زرّ و سیم عرضه کنم خویشتن را به گفت راد کنم . حکاک .پیچید بزر رخنه ٔ اشعار مرابی قدر مکن به گفت گفتار مرا. شهید بلخی .سخنگوی هر گفتنی را به گفت همه گفت دانا ز نادان نهفت . ابوشکور.بدو ...
-
گفت
واژگان مترادف و متضاد
حرف، سخن، قول، گفتار، نطق
-
گفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) goft ۱. گفتن.۲. (اسم) گفتار؛ کلام.〈 گفتوشنفت: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید〈 گفتوشنو: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید〈 گفتوشنود: (اسم مصدر) = 〈 گفتوشنید〈 گفتوشنید: (اسم مصدر) گفتگو؛ گفتنوشنیدن؛ مباحثه.
-
گفت
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (مص مر.) کلام ، قول ، گفتار.
-
گفت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešvât طاری: bešvât طامه ای: bošât طرقی: bešvât کشه ای: bešvâ نطنزی: bašvât
-
گفت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešvât طاری: bešvât طامه ای: boy(v)ât طرقی: bešvât/ bešât کشه ای: bešvâ نطنزی: bašvât
-
گفت
واژهنامه آزاد
say
-
واژههای مشابه
-
گفت شنید
لغتنامه دهخدا
گفت شنید. [ گ ُ ش َ ] (اِمص مرکب ) مکالمه و محاوره . (ناظم الاطباء). رجوع به گفت و شنید شود.
-
dialog/ dialogue , lines 2
گفتوگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] مکالمات بین دو یا چند شخصیت
-
sleep talking
خوابگفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] سخن گفتن در هنگام خواب
-
گفت وشنید
دیکشنری فارسی به عربی
محادثة
-
گفتِگو
فرهنگ گنجواژه
گفت و گو.