کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشنگی
لغتنامه دهخدا
گشنگی . [ گ َ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعه ٔ هویره جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گشنگی
لغتنامه دهخدا
گشنگی . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) گرسنگی : اگرچه باده نه درخورد باشد آن کس راکه در سرای خود از گشنگی مگس گیرد.ظهیرالدین فاریابی .
-
گشنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گسنگی› [عامیانه] gošnegi = گرسنگی
-
گشنگی
فرهنگ فارسی معین
(گُ نِ) (حامص .) گرسنگی .
-
واژههای مشابه
-
گَشنگی و درماندگی
فرهنگ گنجواژه
بیچارگی.
-
بی هنری و گشنگی
فرهنگ گنجواژه
ولگردی.
-
جستوجو در متن
-
گسنگی
لغتنامه دهخدا
گسنگی . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) گشنگی . مخفف گرسنگی . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گشنگی شود.
-
گرسنگی
واژگان مترادف و متضاد
جوع، غلا، قحطی، گشنگی، مجاعه ≠ اشباع، سیری
-
شاعر
لغتنامه دهخدا
شاعر. [ ع ِ ] (ع ص ) داننده . (منتهی الارب ). آگاه : شاعر بنفسه ؛ آگاه از نفس خود. رجوع به مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق ص 115 شود. || دریابنده . (منتهی الارب ). || بهره مند از لطف طبع و رقت احساس و حدت ذهن . || قافیه گوی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجا...