کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گشسب
/gošasb/
معنی
اسب نر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ َ ش َ ] (اِ) تفسیر اشراق باشد. (برهان ). || پرست که مشتق از پرستیدن است چه ایزد گشسب خداپرست را گویند . (برهان ).
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دانشمند ایرانی معروف در زمان بهرام گور. (ولف ) : فراوان بخندید از او شهریاربدو گفت نامم گشسب سوار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2173).بیاید بجای دگرماهیارهمی ساخت کار گشسب سوار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2171).مرا...
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که پدربزرگ بهرام چوبین باشد. (ولف ) : چو استاد پیروز بر میمنه گشسب جهانجوی پیش بنه . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2340).ز بهرام بهرام پور گشسب سواری سرافراز پیچیده اسب .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص...
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایرانی . (ولف ) و بصورت ترکیب های ذیل : آیین گشسب . آذرگشسب . اشتاگشسب . بانوگشسب . کنداگشسب نیز آمده است : چو خرادبرزین و اشتاگشسب به فرمان نشستند هر دو بر اسب . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2910).چو خراد...
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای دانشمند ایرانی . (ولف ) : چنین گفت گویا گشسب دبیرکه ای نامداران برنا و پیر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 2097).بفرمود پس تا گشسب دبیربیامد بر شاه مردم پذیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2121).
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) همان گشتاسب است که پدر اسفندیار روئین تن باشد. (برهان ). همان گشتاسب شاه پسر لهراسب است که اسفندیار پسر اوست و آئین زردشت پسندیده . (آنندراج ). رجوع به گشتاسب شود.
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (ص ) مخفف «گشنسب » رجوع به آذرگشسب شود. پهلوی وشنسب . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جهنده . خیزکننده . (از برهان ). جهنده . (آنندراج ). جهنده و خیزنده و آنرا گشسب نیز گفته اند. (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). این معنی بر اساسی نیس...
-
گشسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gušasp] ‹گشنسب› [قدیمی] gošasb اسب نر.
-
گشسب
واژهنامه آزاد
دختر رستم دستان که در نبرد با سهراب دست او را شکست. بانو گشسب همسر گیو و دلاوری کم نظیر بود.
-
واژههای مشابه
-
گشسب بانو
لغتنامه دهخدا
گشسب بانو. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دختر رستم ،زن گیو : و سیستان و خانه ٔ دستان و رستم همچنانکه اول بود باز فرمود کردن وزال را به خانه بازفرستاد با دخترانش زربانو و گشسب بانو. (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به گشسب شود.
-
همدان گشسب
لغتنامه دهخدا
همدان گشسب . [ هََ گ ُ ش َ ] (اِخ ) از سران سپاه بهرام چوبینه در جنگ با ساوه شاه خاقان ترکستان : به پیش اندرون بود همدان گشسب که در نی زدی آتش از نعل اسب .فردوسی .
-
آیین گشسب
لغتنامه دهخدا
آیین گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام سپهبدی که هرمز او را به جنگ بهرام چوبینه فرستاد و او به دست مردی زندانی کشته شد.
-
بانو گشسب
لغتنامه دهخدا
بانو گشسب . [ گ ُش َ ] (اِخ ) نام دختر رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (هفت قلزم ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ).نام دختر رستم زال و همسر گیو پسر گودرز است و پشنگ از وی تولد یافته است . گشسب مخفف گشنسپ است و گشنسپ مر...
-
پور گشسب
لغتنامه دهخدا
پور گشسب . [ رِ گ ُ ش َ ] (اِخ ) مراد بهرام چوبینه است : اگر نیز بهرام پور گشسب بر آن خاک درگاه بگذارد اسب . فردوسی .رجوع ببهرام چوبینه شود.