کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشتنوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گشت
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (ق .) همه ، همگی ، کلاً.
-
گشت
دیکشنری فارسی به عربی
جولة , دورية , نزهة
-
گشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beǰüyâ طاری: bežvâ طامه ای: boǰovâ / boǰevâ طرقی: gerd ârama کشه ای: beǰovâ نطنزی: beǰuvâ
-
گشت
لهجه و گویش تهرانی
گشت، گردش، بازگشت
-
score
نُتنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] صورت نوشتهشدۀ نُتهای یک اثر، بهویژه برای همنوازی، که در آن نغمات همزمان در تمام بخشهای صدایی زیر هم نوشته میشوند
-
continuity script
فیلمنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فیلمنامهای که بعد از مرحلۀ پستولید و بهعنوان سند ثبت محتوای فیلم نوشته میشود
-
phonemic transcription 1
واجنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] صورت ثبتشدۀ واجهای زبان با استفاده از نظامی از نشانهها
-
weblog
وبنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] یادداشتهای شخصی در محیط وب بهطوریکه برای همگان قابل دسترسی باشد
-
abbreviation 2
کوتهنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] صورتی کوتاهشده که حاصل فرایند کوتهسازی است
-
نوشت ابزار
لغتنامه دهخدا
نوشت ابزار. [ ن ِ وِ اَ ] (اِ مرکب ) نوشت افزار. (یادداشت مؤلف ).
-
نوشت افزار
لغتنامه دهخدا
نوشت افزار. [ ن ِ وِ اَ ] (اِ مرکب ) لوازم التحریر. (لغات فرهنگستان ). ابزار نوشتن . وسایلی که با آن می نویسند از قبیل کاغذ، قلم ، مداد، جوهر و غیره .
-
part2
بخشنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نُتنوشتِ موسیقی یک سازِ خاص یا صدای خوانندۀ خاص در اجرای گروهی
-
نوشت افزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (اِمر.) لوازم نوشتن از کاغذ و قلم و مداد و غیره ، لوازم التحریر.
-
دست نوشت
لغتنامه دهخدا
دست نوشت . [ دَ ن ِ وِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست نوشته . نوشته به دست . دست خط. (آنندراج ). دست نویس : تا به خط تو ای صنم گشته سواد روشنم نامده در نظر مرا دست نوشت دیگران .سنجر کاشی (ازآنندراج ).
-
پی نوشت
لغتنامه دهخدا
پی نوشت . [ پ َ /پ ِ ن ِ وِ ] (اِ مرکب ) نوشتن در پی چیزی . || بدنبال چیزی نوشته شده . || نامه ای که درتعقیب نامه ٔ قبلی نویسند و آن اصطلاحی اداری باشد.