کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشتهعطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
off aroma
گشتهعطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عطری غیر از عطر طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
-
واژههای مشابه
-
عطر
لغتنامه دهخدا
عطر. [ ع َ طِ ] (ع ص ) مرد خوشبوی مالیده . مؤنث : عطرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه پیوسته عطر و خوشبوی بکار برد. (از اقرب الموارد).
-
عطر
لغتنامه دهخدا
عطر. [ ع َ طَ ] (ع مص ) خوشبوی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). || خوشبوی کردن به عطر. (المصادر زوزنی ) (از غیاث اللغات ).
-
عطر
لغتنامه دهخدا
عطر. [ ع ِ ] (ع اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (دهار). خوشبو و بوی خوش . (غیاث اللغات ). ماده ٔ خوشبوی نباتی یا حیوانی و روغنی شکلی است که دراندامهای مختلف غالب گیاهان وجود دارد. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، عُطور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). خوشبوی و خ...
-
عطر
لغتنامه دهخدا
عطر. [ ع ُ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطر شود.
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) ساگ سرخ . (الفاظ الادویه ). || سرگین . (الفاظ الادویه ). || محکم . (شعوری ج 2 ورق 306). شعوری شاهدی نیز آورده است که با معنی مناسب نیست .
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام خطی است مربوط به قبل از اسلام و گویند آن بیست وهشت حرف است که بدان عهود و مواثیق و اقطاعات می نوشتند و نقش مهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سکه ٔ دینار و درهم بدین خط بود . (سبک شناسی بهار ج 1 ص 77). رجوع به...
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرکبی است از عطریات که آنرا به تازی غالیه ٔ مثلث گویند. (انجمن آرا). رجوع به گشته سوز شود.
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ص ) گرسنه .(ناظم الاطباء). مصحف گشنه است که معنی گرسنه دهد.
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته .[ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) گردیده . (برهان ) (آنندراج ):جهاندیده ای دیدم از شهر بلخ ز هر گونه ای گشته بر سرش چرخ . ابوشکور.سپهبد چو گفتار ایشان شنیددل لشکر از تاجور گشته دید. فردوسی . || متغیر. تغیریافته از جهت بوی یا رنگ . || کاج و لوچ و احول ....
-
عطر
واژگان مترادف و متضاد
بویخوش، رایحه، شمیم، نکهت
-
عطر
فرهنگ واژههای سره
خوشبویه
-
گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gašte ۱. گردیده.۲. پیچیده.۳. تغییرپیداکرده.
-
عطر
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ طْ) [ ع . ] (اِ.) بوی خوش .