کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشای
لغتنامه دهخدا
گشای . [ گ ُ ] (نف ) گشا. گشاینده . و با شادی ، نهانی ، دل ، کشور، ملک ، مشکل ، کار و ... به صورت ترکیب آید : ایا ضمیر تو شادی گشای انده بندایا قبول تو نعمت فزای و شادی کاه . امیرمعزی .سوم فیلسوفی نهانی گشای که باشد به راز فلک رهنمای . نظامی .که ملک ...
-
واژههای مشابه
-
گیتی گشای
لغتنامه دهخدا
گیتی گشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) به معنی گیتی گشا. فاتح عالم . (از ناظم الاطباء) : جهاندار محمود گیتی گشای خداوند شمشیر و فرهنگ و رای . فردوسی .آفتاب رای گیتی گشایش از تتق حشمت نورافشان شد. (حبیب السیر ص 124).
-
گره گشای
لغتنامه دهخدا
گره گشای . [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) گره گشاینده . گره گشا : در در آن رشته سرگرای بودکه کلیدش گره گشای بود. نظامی .تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست .حافظ...
-
نهانی گشای
لغتنامه دهخدا
نهانی گشای . [ ن ِ / ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از منجم و ستاره شناس . (آنندراج ). رازگشا. غیب گو : سوم فیلسوفی نهانی گشای که باشد به راز فلک رهنمای .نظامی .
-
نیزه گشای
لغتنامه دهخدا
نیزه گشای . [ ن َ/ ن ِ زَ / زِ گ ُ ] (نف مرکب ) نیزه ربای : درعش از دست صبح نیزه گشای نیزه ش از درع ماه حلقه ربای .نظامی .
-
عقده گشای
لغتنامه دهخدا
عقده گشای . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] (نف مرکب ) عقده گشا. عقده گشاینده . گشاینده ٔ گره . || مشکل گشا. و رجوع به عقده گشا شود : چون دم صبح گشت عقده گشای عود را سوخت خاک صندل سای . نظامی .قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای ما را نگذارد که درآئیم ز پای .حافظ.
-
صحیفه گشای
لغتنامه دهخدا
صحیفه گشای . [ ص َ ف َ / ف ِ گ ُ ] (نف مرکب ) گشاینده ٔ کتاب . بازکننده : کابدالدهر تا بود بر جای باشد از نام او صحیفه گشای .نظامی .
-
ولایت گشای
لغتنامه دهخدا
ولایت گشای . [ وَ / وِ ی َ گ ُ ] (نف مرکب ) ولایت گشاینده . فتح کننده و تسخیرکننده ٔ شهرها. ولایت ستان : ولایت گشایان گردن فرازنشستند و بردند شه را نماز.نظامی .
-
جن گشای
لغتنامه دهخدا
جن گشای . [ ج َ گ ُ ] (اِخ ) بیست ویکمین از سلاطین اولوس جغتای بماوراءالنهر وی ظاهراً از 734 تا 735 هَ . ق . حکومت داشت . جن گشای صورتی از جهانگشای است . (طبقات سلاطین اسلام ص 215).
-
ره گشای
لغتنامه دهخدا
ره گشای . [ رَه ْ گ ُ] (نف مرکب ) ره گشا. آغازنده ٔ راه و گشاینده ٔ راه . (ناظم الاطباء). رجوع به راه گشای شود. || (اِمرکب ) نام روز هفدهم از هر ماه یزدجردی . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
-
شادی گشای
لغتنامه دهخدا
شادی گشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) نعت از شادی گشودن . گشاینده ٔ راه شادی . شادی ده : ایا ضمیر تو شادی گشای و انده بندایا قبول تو نعمت فزای و محنت کاه .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
نافه گشای
لغتنامه دهخدا
نافه گشای . [ ف َ / ف ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نافه گشا. عطرافشان . که هوا را معطر می کند. که فضا را خوشبوی و عطرآگین کند. رجوع به نافه گشا شود : بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون کآتش و مشک زد بهم نافه گشای صبحدم . خاقانی .دستم از نامه ٔ او نافه گشای سخن...
-
مجسطی گشای
لغتنامه دهخدا
مجسطی گشای . [ م ِ ج َ گ ُ ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که حل مسائل کتاب مجسطی را که در علم ریاضی نوشته اند بکند. (برهان ). کسی که حل مسائل مجسطی نماید. (غیاث ) (آنندراج ) : شاه مجسطی گشای خسرو هیئت شناس رهبر صبح یقین رهبر علم الکتاب . خاقانی .خضر سکند...
-
گیهان گشای
لغتنامه دهخدا
گیهان گشای . [ گ َ / گ ِ گ ُ ] (نف مرکب ) جهانگشا. جهانگیر. عالمگیر. فاتح عالم . عالم گشای : به پیش اندرون سام گیهان گشای فروهشته از تاج پر همای .فردوسی .