کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشاده گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گشاده دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gošādedast ۱. سخی؛ جوانمرد.۲. مسلط.
-
گشاده دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] gošādedasti جوانمردی؛ سخاوت.
-
گشاده رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گشادهروی› gošāderu ۱. [مجاز] خوشرو؛ خندان.۲. [مقابلِ روبسته] [قدیمی] بیحجاب.
-
گشاده رویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gošāderuy(')i ۱. گشادهرو بودن.۲. [مجاز] خوشرویی.
-
گشاده زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gošādezabān زبانآور؛ فصیح؛ بلیغ؛ خوشسخن.
-
گشاده زبانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gošādezabāni زبانآوری؛ خوشسخنی؛ فصاحت.
-
گشاده میان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gošādemiyān ۱. آنکه کمربند خود را باز کرده.۲. آنکه در کار و خدمت کوتاهی کند: ◻︎ وگر گشادهمیان بودهام ز خدمت تو / نبسته بودم پیش مخالف تو میان (فرخی: ۲۸۶).
-
آب گشاده
فرهنگ فارسی معین
(بِ گُ دِ) (اِمر.) شراب زبون و کم کیف ، بادة کم اثر.
-
روی گشاده
فرهنگ فارسی معین
(گُ دِ) (ص مف .) بشاش ، خوشرو.
-
عنان گشاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دِ) [ ع - فا. ] (ق .) تند، سریع .
-
گشاده زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص .) خوش بیان .
-
گشاده شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) باز شدن ، رها شدن .
-
گشاده میان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ق .) بدون آمادگی ، مقابل بسته میان .
-
گشاده دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) بشاش ، جوانمرد.
-
گشاده رویی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) خوشرویی ، بشاشت .