کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گشادن
/gošādan/
معنی
۱. باز کردن؛ گشودن.
۲. رها کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افتتاح، باز کردن، گشودن، ≠ بستن
دیکشنری
release
-
جستوجوی دقیق
-
گشادن
لغتنامه دهخدا
گشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= های اوستایی + وی ، کردی وشین (جدا شدن [ میوه از درخت ] افتادن و ریختن [ مو از بدن ])دزفولی و...
-
گشادن
واژگان مترادف و متضاد
افتتاح، باز کردن، گشودن، ≠ بستن
-
گشادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gošādan ۱. باز کردن؛ گشودن.۲. رها کردن.
-
گشادن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) 1 - (مص م .) آزاد کردن ، باز کردن . 2 - فتح کردن . 3 - جدا کردن . 4 - چاره کردن ، حل کردن . 5 - روان کردن ،جاری ساختن . 6 - گشودن یا گشوده شدن . 7 - خلاص کردن ، رها کردن . 8 - شاد کردن . 9 - روان کردن (شکم و مانند آن ). 10 - راست شدن ، درست ش...
-
گشادن
دیکشنری فارسی به عربی
تطور , حل
-
واژههای مشابه
-
کمر گشادن
لغتنامه دهخدا
کمر گشادن . [ ک َ م َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن کمربند از کمر. (فرهنگ فارسی معین ).- کمر از میان کسی گشادن ؛ کمربند او را باز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از ترک دادن و قطع نظر کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا). کمر گشودن . ترک کردن و قطع ن...
-
کمین گشادن
لغتنامه دهخدا
کمین گشادن . [ ک َ گ ُ دَ] (مص مرکب ) از کمین بیرون شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بیرون شدن از کمین و حمله ور گردیدن : خصمان کمین ها بگشادند و بسیار بکشتند و بگرفتند بسیار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664). چون جنگ سخت شود و شما بوق و طبل و نعره ٔ نشا...
-
کمان گشادن
لغتنامه دهخدا
کمان گشادن . [ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مستعد حرب شدن . (آنندراج ). آماده ٔ جنگ شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || آماده کردن کمان برای تیراندازی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گره گشادن
لغتنامه دهخدا
گره گشادن . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن گره . گره بسته را گشودن . و با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد:- گره گشادن از ابرو ؛ چهره را بازنمودن . گشاده رو گشتن : گره بگشای ز ابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی . نظامی .- گره گشادن از خ...
-
نفس گشادن
لغتنامه دهخدا
نفس گشادن . [ ن َ ف َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کلام کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). سخن گفتن .
-
نظر گشادن
لغتنامه دهخدا
نظر گشادن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نظر واکردن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). نگاه کردن . نگریستن .
-
نقاب گشادن
لغتنامه دهخدا
نقاب گشادن . [ ن ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نقاب برافکندن . نقاب از رخ دور کردن . ظاهر ساختن . نمایان کردن . رخ نمودار کردن : اگرت بایداین بچه بزایم من وین نقاب از تن و رویش بگشایم من . منوچهری .قول چون روی بود زیر نقاب ای بخردبه عمل باید ازین روی گشادنت ...
-
شهپر گشادن
لغتنامه دهخدا
شهپر گشادن . [ ش َ پ َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شاهپر گشادن . بال گشودن . کنایه از پرواز کردن .
-
عقده گشادن
لغتنامه دهخدا
عقده گشادن . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن گره . گشودن گره : براق برق تک رازین نهادندز پایش عقده ٔ پروین گشادند. حکیم زلالی (از آنندراج ). || گشادن مشکل : عقده ٔ بابلیان را بتوانید گشادنتوانید که اشکال قدر بگشائید. خاقانی .تا گشاید عقده ...