کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشادبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گشادبازی
/gošādbāzi/
معنی
۱. افراط.
۲. اسراف.
۳. ولخرجی.
۴. در بازی نرد، به جا گذاشتن مهرۀ تک در خانۀ نرد که ممکن است کشته شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسراف، تبذیر، حیفومیل، ولخرجی ≠ اقتصاد، صرفهجویی
دیکشنری
risk
-
جستوجوی دقیق
-
گشادبازی
لغتنامه دهخدا
گشادبازی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گشادباز. خرج کردن بی جا و بسیار. اسراف در خرج . خرج کردن به گزاف . || تک داشتن مهره ها در بازی نرد، هرگاه مهره های تک (طاق ) در خانه ها نهند. قسمی باختن شطرنج و تخته نرد که مهره ها را طاق نهند.
-
گشادبازی
واژگان مترادف و متضاد
اسراف، تبذیر، حیفومیل، ولخرجی ≠ اقتصاد، صرفهجویی
-
گشادبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] gošādbāzi ۱. افراط.۲. اسراف.۳. ولخرجی.۴. در بازی نرد، به جا گذاشتن مهرۀ تک در خانۀ نرد که ممکن است کشته شود.
-
گشادبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) وضع یا عمل نسنجیده و همراه با بی احتیاطی ، به ویژه بی حساب و کتاب خرج کردن و حساب دخل و خرج و سود و زیان خود را نداشتن .
-
واژههای مشابه
-
گشادبازی کردن
لغتنامه دهخدا
گشادبازی کردن . [ گ ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) اسراف کردن . خرج کردن به گزاف . || قسمی باختن شطرنج که مهره ها بیشتر طاق باشد.
-
واژههای همآوا
-
گُشاد بازی
لهجه و گویش تهرانی
وِلخرجی /اصطلاح بازی تخته نرد
-
جستوجو در متن
-
ولخرجی
لهجه و گویش تهرانی
گشادبازی
-
گَل و گُشاد
فرهنگ گنجواژه
بی حساب، گشاد، پهن و عریض، بی قانون.گل و گشادبازی.
-
تبذیر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ولخرجی کردن، اسراف کردن، بیهوده خرجی کردن، گشادبازی کردن ۲. افراط کردن، زیادهروی کردن
-
فراخ روی
لغتنامه دهخدا
فراخ روی . [ ف َ رَ ] (حامص مرکب ) گشادبازی . (یادداشت بخط مؤلف ) : مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی که وقت دفع تو گردد مجال دشمن تنگ . سعدی (گلستان ).رجوع به فراخ رو شود.
-
اسراف
لغتنامه دهخدا
اسراف . [ اِ ] (ع مص ) گزاف کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری . ایعاث . اقعاث . گزاف کردن . (زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه . از حدّ تجاوز کردن . افراط. زیاده روی .تبذیر. ابذار. اتلاف . گشادبازی . فراخ روی . از اندازه بگذشتن . تجاوز حدّ. مج...