کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسیخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گسیخت
فعل
بن گذشته: گسیخت
بن حال: گسل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسیخت
واژهنامه آزاد
جدا شد
-
واژههای مشابه
-
bilateral rupture
گسیخت دوسویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی گسیخت گسل که در آن انتشار جبهۀ گسیخت از کانون زمینلرزه دوسویه است
-
rupture velocity
سرعت گسیخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] سرعت انتشار گسیخت در امتداد سطح گسل در هنگام زمینلرزه
-
sympathetic surface rupture
گسیخت سطحی همخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] لغزش سطحی چکانشی در امتداد گسلی دور از گسل اول
-
unilateral rupture
گسیخت یکسویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی گسیخت گسل که در آن انتشار جبهۀ گسیخت از کانون زمینلرزه یکسویه است
-
جستوجو در متن
-
fault segmentation
قطعهبندی گسل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] تقسیم زون گسل به قطعههای کوچکتر بر پایۀ تاریخچه گسیخت (rupture) هر قطعه
-
جیش
لغتنامه دهخدا
جیش . [ ج َ ] (اِخ ) ذات الجیش ؛ وادیی است نزدیک مدینه و آنرا اولات الجیش نیز گویند. در آن وادی عقد ام المؤمنین عایشه (رض ) گسیخت . (منتهی الارب ).
-
پیمان گسیختن
لغتنامه دهخدا
پیمان گسیختن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان گسلیدن . || شکسته شدن عهد : وفا از که جوید که پیمان گسیخت خراج از که خواهد که دهقان گریخت .سعدی .
-
گسیختن
لغتنامه دهخدا
گسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) طبری بسته (بگسیخته ). گسلیدن . پاره شدن . قطع شدن . شکافتن . جدا کردن . رها کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مرادف گسستن و گسلیدن . (آنندراج ). بریدن و جدا کردن و قطع کردن : داعیه ٔ مهر نیست رفتن و باز آمدن قاعده ٔ ش...
-
نصیبة
لغتنامه دهخدا
نصیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) زنی جراح که در جنگ احدچند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و زه کمان ساخت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسیبة شود.
-
ناف گسیختن
لغتنامه دهخدا
ناف گسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناف افتادن . (فرهنگ نظام )(از آنندراج ). رجوع به ناف افتادن شود : ز سهم کمان رنگ خورشید ریخت ز بیم سنان ناف گردون گسیخت .قدسی (از فرهنگ نظام ).
-
منیر
لغتنامه دهخدا
منیر. [ م ُ ] (اِخ ) مولدش دارالسلطنه ٔ لاهور است و خلف الصدق ملا عبدالحمید ملتانی بود. اما در عین شباب سرپنجه ٔ اجل بازوی امیدش برتافت . مثنویات و نثرهای رنگین وی مشهور است . از غزلیات اوست :پیش از کرشمه ٔ تو ستم در جهان نبودتا آن نبود عربده ٔ آسمان...
-
اربی
لغتنامه دهخدا
اربی . [ اَ با ] (ع ن تف ) زیادتر. زیاده . افزون : و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم دَخلاً بینکم ان تکون امةٌ هی اربی من امة انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمة ماکنتم فیه تختلفون . (قرآن 92/16)؛ و نباشید مانند آنکه...