کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسی
لغتنامه دهخدا
گسی . [ گ َ ] (حامص ) گس بودن . عفوصت . زمختی .
-
گسی
لغتنامه دهخدا
گسی . [ گ ُ ] (اِ) مخفف گسیل است . روانه کردن . روانه نمودن و فرستادن . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).گسیل کردن . || وداع کردن . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). || دفع کردن . (برهان ). || فرستادن باشد کسی را به جایی . (برهان ) (...
-
astringence
گسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] احساس خشکی و جمعشدگی غشای دهان ناشی از خوردن برخی مواد غذایی
-
گسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gosi = گسیل
-
واژههای مشابه
-
گسی کردن
لغتنامه دهخدا
گسی کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسیل کردن . فرستادن و روانه کردن کسی بجایی : چون گسی کردمت به دستک خویش گنه خویش بر تو افکندم . رودکی .از آن دشت آواز دادش کسی که جاماسب را کرد خسرو گسی . دقیقی .بدو گفت پرموده را بی سپاه گسی کن بخوبی بدین بارگاه ...
-
گسی بنده
لغتنامه دهخدا
گسی بنده . [ گ ُ ب َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) چاپار. پیک . قاصد : فرستاده را خلعت آراستندپس اسب گسی بندگان خواستند.فردوسی .
-
گسی بنده
فرهنگ فارسی معین
(گُ. بَ دِ) (ص مر. اِمر.) پیک ، قاصد، چاپار؛ ج . گسی بندگان .
-
گسی داشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. تَ) (مص م .)فرستادن ، روانه شدن .
-
جستوجو در متن
-
غلام پست
لغتنامه دهخدا
غلام پست . [ غ ُ م ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور پست که نامه ها و مراسلات را توزیع میکند. گسی بنده . رجوع به گسی بنده شود.
-
چاپار
لغتنامه دهخدا
چاپار. (ترکی ، اِ) پیک . چپر. برید. پست . قاصد. نامه بر. گسی بنده . و رجوع به پیک و برید و چپر و گسی بنده وچاپارخانه شود. || نام نوعی خراج که در پیش از قراء میگرفته اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 337).
-
عفصی
لغتنامه دهخدا
عفصی . [ ع َ ف ِ ] (حامص ) دندی . گسی . عفوصت . قبض . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عَفِص شود.
-
flavour
عطروطعم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی حسی مواد غذایی که بهطورکلی تلفیقی از شیرینی و شوری و ترشی و تلخی و گسی و خوشایندی (umami) و بافت و مواد معطر است
-
گسیل
لغتنامه دهخدا
گسیل . [گ ُ ] (اِ) گسی . قیاس شود با گیلکی اوسه کودن (فرستادن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی . (برهان ) (آنندراج ). گسی . (جهانگیری ) (غیاث ). || دفع کردن . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : نومید مکن گسیل سائل رابن...