کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hiatus, chasm 2
گسست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ناپیوستگی در توالی فرهنگی
-
واژههای مشابه
-
breakpoint
نقطۀ گسست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] محلی در برنامه که در آن برای آزمایش و اشکالزدایی، پردازش موقتاً متوقف میشود
-
gap Diffie-Hellman group, GDH
گروه گسست دیفی ـ هلمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] گروه G هرگاه که مسئلۀ تصمیم دیفی ـ هلمن روی آن در زمان چندجملهای حلپذیر باشد، اما احتمال وجود یک الگوریتم/ خوارزمی احتمـالاتی بـرای حـل مسئلۀ محاسبـاتی دیفی ـ هلمن بر روی آن گروه در زمان چند جملهای ناچیز باشد
-
gap Diffie-Hellman problem
مسئلۀ گسست دیفیـ هلمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] مسئلۀ پیدا کردن عنصر c=gab با فرض در اختیار داشتن سه تایی (gb, ga, g) و نیز با فرض توانایی حل مسئلۀ تصمیم دیفیـ هلمن
-
جستوجو در متن
-
انقطاع
فرهنگ واژههای سره
گسست
-
faultage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسست
-
chromosome breakage
شکستگی فامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] گسست در ساختار فامتن
-
فصل
فرهنگ واژههای سره
آوام، فرگرد، گسست، موسم، ورشیم
-
involucre
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسست، گریبانه، پوشش، پوشش غشایی
-
event-based scenario
فرانامۀ رویدادبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فرانامهای مبتنی بر گسست در روندها و ناپیوستگی میان گذشته و آینده
-
آبخوره
لغتنامه دهخدا
آبخوره . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آبگیر. جوی : آب چون برد سوی آبخوره چون گسست آب بر بماندخره .ابوالعباس .
-
يَرْبِطَ
فرهنگ واژگان قرآن
تا گره بزند - تا محکم کند ( عبارت "لِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمْ " کنايه از اين است که شجاعتان کند. درفارسي هم وقتي مي خواهيم بگوييم ترسيديم مي گوييم بند دلم گسست)
-
loophole
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسست، راه گریز، روزنه، مفر، مزغل، سوراخ سنگر، سوراخ دیدبانی، سوراخ جا، سوراخ دیدهبانی ایجاد کردن، مزغل ساختن