کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گستاخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گستاخی
/gostāxi/
معنی
۱. بیپروایی؛ جسارت.
۲. بیشرمی؛ وقاحت.
〈 گستاخی کردن: (مصدر لازم)
۱. بیپروایی کردن؛ جسارت کردن.
۲. پررویی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیباکی، بیپروایی، بیحیایی، بیشرمی، پررویی، جراءت، جسارت، شوخی، وقاحت
فعل
بن گذشته: گستاخی کرد
بن حال: گستاخی کن
دیکشنری
abruptness, audacity, brass, effrontery, familiarity, forwardness, gall, gruffness, immodesty, impertinence, impoliteness, impudence, incivility, insolence, liberty, rudeness, sauciness, temerity
-
جستوجوی دقیق
-
گستاخی
لغتنامه دهخدا
گستاخی . [ گ ُ ] (حامص ) دلیری . بی باکی . (از آنندراج ). بی پروایی . جسارت . تهور : نیست از من عجیب گستاخی که تو دادی به اولم دسته . رودکی .به گستاخی از باره آمد فرودهمی داد نیکی دهش را درود. فردوسی .دروغ آزمای است چرخ بلندتو دل را به گستاخی اندر مب...
-
گستاخی
واژگان مترادف و متضاد
بیباکی، بیپروایی، بیحیایی، بیشرمی، پررویی، جراءت، جسارت، شوخی، وقاحت
-
گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gostāxi ۱. بیپروایی؛ جسارت.۲. بیشرمی؛ وقاحت.〈 گستاخی کردن: (مصدر لازم)۱. بیپروایی کردن؛ جسارت کردن.۲. پررویی کردن.
-
گستاخی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) دلیری ، بی پروایی .
-
گستاخی
دیکشنری فارسی به عربی
بذاية , برونز , تامين , تکبر , جراة , صفراء , صلافة , فرضية , کبرياء , وقاحة
-
واژههای مشابه
-
گستاخی داشتن
لغتنامه دهخدا
گستاخی داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) جسارت داشتن . رو داشتن : و این محمد دندان علیه اللعنة. مشرک زاده بود و... در خدمت امیر احمدبن عبدالعزیز گستاخی داشت . (کتاب النقض چ محدّث ص 323).
-
گستاخی کردن
لغتنامه دهخدا
گستاخی کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جسارت کردن . (ناظم الاطباء) : معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته .ابوالعباس عباسی (ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158).مباش ای شب چنین گستاخ بر من که گستاخی کند از دو...
-
گستاخی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) جسارت کردن .
-
گستاخی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ثرثر , وقح
-
جستوجو در متن
-
تجری
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلیری، گستاخی ۲. دلیری کردن، گستاخی کردن
-
وستاخی
لغتنامه دهخدا
وستاخی . [وُ ] (حامص ) گستاخی . بستاخی . رجوع به گستاخی شود.
-
استاخی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] 'ostāxi = گستاخی
-
گردن کشیدن
واژهنامه آزاد
گستاخی کردن.