کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گساردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گساردن
/gosārdan/
معنی
۱. خوردن.
۲. می خوردن.
۳. غم خوردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشامیدن، نوشیدن
۲. زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن
۳. سپری کردن، طی کردن
دیکشنری
drink, expend, spend
-
جستوجوی دقیق
-
گساردن
لغتنامه دهخدا
گساردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گذاشتن . نهادن : چه گفت نرگس گفت ای ز چشم دلبر دورغم دو چشمش بر چشمهای من بگسار. فرخی . || گذراندن . طی کردن . سپری کردن : کار آنچنان که آید بگذارم عمر آنچنان که باید بگسارم . مسعودسعد. || در میان نهادن . طرح کردن اندوه یا چ...
-
گساردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشامیدن، نوشیدن ۲. زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. سپری کردن، طی کردن
-
گساردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گساریدن› [قدیمی] gosārdan ۱. خوردن.۲. می خوردن.۳. غم خوردن.
-
گساردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) 1 - نهادن ، گذاشتن . 2 - خوردن ، خوردن شراب و غم .
-
واژههای مشابه
-
غم گساردن
لغتنامه دهخدا
غم گساردن . [ غ َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) غم زدودن . غمخواری . رجوع به غم شود.
-
می گساردن
لغتنامه دهخدا
می گساردن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) می گساریدن . می خوردن . شراب نوشیدن . باده خوردن . باده پیمودن . به شرابخواری پرداختن . (از یادداشت مؤلف ) : شما می گسارید و مستان شویدمجنبید تا می پرستان شوید. فردوسی .ما در این مجلس آراسته چندانکه توان م...
-
انده گساردن
لغتنامه دهخدا
انده گساردن . [ اَ دُه ْ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شکستن اندوه . تسکین دادن و ازمیان بردن غم و غصه : کسی را که رود و می انده گساردبود شعر من هرگز انده گسارش ؟ناصرخسرو.
-
باده گساردن
لغتنامه دهخدا
باده گساردن . [ دَ / دِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باده خوردن . باده نوشیدن . می زدن . می گساردن . باده کشیدن . می گساری .
-
جستوجو در متن
-
کساردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] kosārdan = گساردن
-
گساردنی
لغتنامه دهخدا
گساردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل گساردن . لایق آشامیدن . رجوع به گساردن شود.
-
ناگساردن
لغتنامه دهخدا
ناگساردن . [ گ ُ دَ ] (مص منفی ) مقابل گساردن . رجوع به گساردن شود.
-
نوش کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشامیدن، گساردن، نوشیدن
-
نوشیدن
واژگان مترادف و متضاد
آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن