کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گسار
/gosār/
معنی
۱. = گساردن
۲. گسارنده (در ترکیب با کلمه دیگر): بادهگسار، میگسار، غمگسار، اندوهگسار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسار
لغتنامه دهخدا
گسار. [ گ ُ ] (نف ) گذار باشد که از گذاشتن و امر به گذاشتن هم هست ، یعنی بگذار. (برهان ). رجوع به گساردن شود. || خورنده . خورنده ٔ غم و خورنده ٔ شراب نیز هست .(برهان ). بصورت ترکیب با غم و می و باده و انده و پیمانه به کار رود. و غمگسار و اندوه و انده...
-
گسار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گساردن) [قدیمی] gosār ۱. = گساردن۲. گسارنده (در ترکیب با کلمه دیگر): بادهگسار، میگسار، غمگسار، اندوهگسار.
-
گسار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (پس .) پسوندی است که در ترکیب با بعضی واژه ها معنای خورنده می دهد. مانند: غم گسار، می گسار.
-
گسار
واژهنامه آزاد
گسّار - بستر مرجانی و نگ مانند دریا .در هرمزگان به آن گَشِرمی گویند.
-
واژههای مشابه
-
غصه گسار
لغتنامه دهخدا
غصه گسار. [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ گ ُ ] (نف مرکب ) غمخوار و غمگین : به یأس گوشه نشین و به صبر غصه گسار.کمال اسماعیل (از آنندراج ).
-
اندوه گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹اندهگسار› [قدیمی] 'anduhgosār ۱. یار و دوست که غم شخص را بخورد؛ کسی که برای دیگری دلسوزی و غمگساری کند؛ غمخوار؛ غمگسار.۲. چیزی یا کسی که غمواندوه را تسکین بدهد.
-
انده گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'andohgosār = اندوهگسار
-
باده گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādegosār بادهخوار؛ میگسار؛ آنکه عادت به نوشیدن باده دارد.
-
باده گسار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (اِفا.) می خوار، شراب - خوار.
-
پیمانه گسار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) شراب خوار، باده نوش .
-
غم گسار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) آن چه که غم را ببرد. 2 - دوست ، یار، همدم . 3 - غمخوار.
-
پیمانه گسار
لغتنامه دهخدا
پیمانه گسار. [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار : دردی کش باده ٔ محبت مائیم پیمانه گسار بزم الفت مائیم آئینه ٔ هفتاد ودو ملت مائیم با اینهمه ، معنی تو و صورت مائیم .میرزا شفیع خلف شریف خان (از آنندراج ).
-
اندوه گسار
لغتنامه دهخدا
اندوه گسار. [ اَ ه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ اندوه . (آنندراج ). غمخوار. متعهد. (فرهنگ فارسی معین ) : روی تو مرا روز و شب اندوه گسار است شاید که پس از انده اندوه گساریست .فرخی .و رجوع به اندهگسار شود.
-
انده گسار
لغتنامه دهخدا
انده گسار. [ اَ دُه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه تسکین می دهد و آرام میکند غم و اندوه کسی را. (ناظم الاطباء). شکننده ٔ اندوه . (آنندراج ). اندوهگسار : مرا خود ز گیتی همی بود و بس چه انده گسار و چه فریادرس . فردوسی .ببین نیک تا دوستدار تو کیست خردمند و اند...