کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گز و پیمان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گز و پیمان کردن
لغتنامه دهخدا
گز و پیمان کردن . [ گ َ زُ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را گز کردن . چیزی را به گز اندازه گرفتن . رجوع به گز شود.
-
واژههای مشابه
-
گِز گِز
لهجه و گویش بختیاری
gez-gez 1. کم نور؛ 2. چراغِ کم نور.
-
گَز،نیم گز، چارک
لهجه و گویش تهرانی
متر،ذرع
-
گز علفی
لغتنامه دهخدا
گز علفی . [ گ َ زِ ع َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزانگبین است . رجوع به این مدخل شود.
-
گز بادامی
لغتنامه دهخدا
گزبادامی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزی که مغز آن را بادام نهاده باشند. گزی که بجای مغز پسته مغز بادام در آن نهند. رجوع به گز پسته ای شود.
-
آب گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābgaz آسیبدیده در آب (میوه).
-
عرق گز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (اِمر.) نک عرق جوش .
-
دره گز
لغتنامه دهخدا
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دهستان مرکزی شهرستان دره گز شامل 17 آبادی . نفوس آن 3781 تن است . بزرگترین آبادی آن گل خندان دارای 536 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
طامیج گز
لغتنامه دهخدا
طامیج گز. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج . سر راه مارز - کهنوج با 4 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
بته گز
لغتنامه دهخدا
بته گز. [ ب ُت ْ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد فریمان مشهد در 18 هزارگزی شمال باختری فریمان . سکنه ٔ آن 215 تن ، آب از قنات . محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
پاشنه گز
لغتنامه دهخدا
پاشنه گز. [ ن َ / ن ِ گ َ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) حمارقبان . (خواص الحیوان ). حمارقپان . (ترجمه ٔخواص الحیوان ). پاشنه گزَک . رجوع به پاشنه گزک شود.
-
بنه گز
لغتنامه دهخدا
بنه گز. [ ب ُ ن َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باغک بخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است . دارای 998 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
خایه گز
لغتنامه دهخدا
خایه گز. [ ی َ /ی ِ گ َ ] (اِ مرکب ) رتیلا. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabāngaz هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.