کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گز وافره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گز شایگان
لغتنامه دهخدا
گز شایگان . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزی باشد به مقدار یک ارش و نیم آدمی که مستوی الخلقه باشد و بعضی گویند از یک ارش و نیم چیزکی کمتر است و آن گز در ولایت خراسان رواج دارد. (برهان ). آن را گز ملک نیز خوانند. (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گز ...
-
گز صالح
لغتنامه دهخدا
گز صالح . [ گ َ زِ ل ِ ] (اِخ ) جز صالح . دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 44 هزارگزی جنوب سبزواران و 7 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به سبزواران . هوای آن گرم و دارای 311 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آ...
-
گز علفی
لغتنامه دهخدا
گز علفی . [ گ َ زِ ع َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزانگبین است . رجوع به این مدخل شود.
-
گز کردن
لغتنامه دهخدا
گز کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گز پیمودن . (غیاث ) (آنندراج ). پیمودن . ذرع کردن : راه رو را باک از پست و بلند راه نیست آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم . جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج ).- خیابان گز کردن ، کوچه گز کردن ؛ بیهوده و بی مقصد ...
-
گز گزانگبین
لغتنامه دهخدا
گز گزانگبین . [ گ َ زِ گ َ اَ گ ُ / گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به گز خوانسار و جنگل شناسی ساعی ص 198 شود.
-
گز ملک
لغتنامه دهخدا
گز ملک . [ گ َ زِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گز شایگان است و آن مقدار یک ارش و نیم است به چیزکی کم . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گز شایگان شود.
-
گز بادامی
لغتنامه دهخدا
گزبادامی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزی که مغز آن را بادام نهاده باشند. گزی که بجای مغز پسته مغز بادام در آن نهند. رجوع به گز پسته ای شود.
-
گل گز
لغتنامه دهخدا
گل گز. [ گ ُ گ َ ] (اِ مرکب ) رنگی است سرخ مایل به اندک کبودی که آنرا در عرف ، عباسی نامند و آن رنگی است که مشابه به گل گز باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) : چتر گر گل گز و گلگون چو رزچوب وی اکسون فلک کرده گز.خسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
کلاته گز
لغتنامه دهخدا
کلاته گز. [ ک َ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزاد است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 446 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
Tamarix aphylla
گز شاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای گز به شکل گیاهی درختی به بلندی حداکثر 12 متر و بیکرک با غده و برگهای غلافی و گلآذین خوشهای به طول 2 تا 7 سانتیمتر و پهنای 4 تا 7 میلیمتر و 5 تا 7 پرچم و پنج گلبرگ زوداُفت و به رنگ صورتی یا صورتی مایل به سفید
-
غریب گز
لغتنامه دهخدا
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گاه منجر به هلاکت گردد، و نوعی از آن در میانج هست که آن را مَلَه نامند. این حشره غالباً در کاروانسراهای راه تهران به ...
-
غوره گز
لغتنامه دهخدا
غوره گز. [ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) قوره گز. نام درختی است که در نواحی مختلف به نامهای گز شاهی ، گَزلی و کِرِه معروف است . رجوع به گز شاهی و درختان جنگلی ایران تألیف ثابتی ص 147 شود.
-
نیم گز
لغتنامه دهخدا
نیم گز. [ گ َ ] (اِ مرکب ) نیم گزی . چوبی یا آهنی به درازی نیم گزکه بدان جامه و غیر آن پیمایند. (یادداشت مؤلف ).
-
آب گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābgaz آسیبدیده در آب (میوه).
-
یک گز
لغتنامه دهخدا
یک گز. [ ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) خوش ظاهر و بدون ته . مأخذ آن قماشی است که یک گز از روی کارش خوب باشد. (آنندراج ).