کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزیدن چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزیدن چشم
لغتنامه دهخدا
گزیدن چشم . [ گ َ دَ ن ِ چ َ ] (مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن . (آنندراج ). چشم زخم خوردن : چنانکه نیل بود مانع پریدن چشم بخط رخ تو امان یافت از گزیدن چشم .صائب (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
عزلت گزیدن
لغتنامه دهخدا
عزلت گزیدن . [ ع ُ ل َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گوشه نشینی اختیار کردن . ترک مراوده با مردمان نمودن و به عبادت پروردگار مشغول شدن . (ناظم الاطباء) : چون شترمرغی ّ ما سیمرغ دیدلاجرم ازننگ ما عزلت گزید. عطار.بقیه ٔ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم . (گلستا...
-
کناره گزیدن
لغتنامه دهخدا
کناره گزیدن . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) انعزال . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). تقتر. اعتناز.تعزل . اعتزال . استعناز.(منتهی الارب ). گوشه گرفتن . دوری جستن . کناره کردن .
-
گوشه گزیدن
لغتنامه دهخدا
گوشه گزیدن . [ ش َ / ش ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) انعزال . (منتهی الارب ). اعتزال . گوشه گرفتن . گوشه گیری کردن .
-
کران گزیدن
لغتنامه دهخدا
کران گزیدن .[ ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کران جستن . گوشه گرفتن . دوری گزیدن از خلق . (از فرهنگ فارسی معین ) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید. خاقانی .از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی .خاقانی (تحفةالعراقین ).
-
کرانه گزیدن
لغتنامه دهخدا
کرانه گزیدن . [ ک َ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دوری جستن : ز خاقان کرانه گزیدی سزیدکه رای تو آزادگان را گزید.فردوسی .
-
خلوت گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلوتنشینی کردن، منزوی شدن، معتکف شدن ۲. دوری گزیدن، تنهایی اختیار کردن
-
سکنا گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
منزل کردن، اقامت کردن، مقیم شدن، جای گرفتن، متوطن شدن، ماوا گزیدن، خانه کردن، سکونت کردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن
-
صبر گزیدن
لغتنامه دهخدا
صبر گزیدن . [ ص َ گ ُ دَ ] (مص مرکب )صبر پیشه ساختن . شکیبائی کردن . اعتصاب : ای تن آرام گیر و صبر گزین که هر امروز را ز پس فرداست .مسعودسعد.
-
انگشت گزیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ. گَ دَ)(مص ل .)1 - تأسف خوردن ، حسرت خوردن . 2 - حیرت داشتن .
-
دست گزیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص ل .) صدر مجلس طلبیدن ، مسند خواستن .
-
دست گزیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (مص ل .) دریغ خوردن ، افسوس خوردن ، تأسف داشتن .
-
لب گزیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ دَ)(مص م .)تأسف خوردن ، پشیمانی نمودن .
-
چاره گزیدن
لغتنامه دهخدا
چاره گزیدن . [ رَ / رِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) تدبیر کردن . اتخاذ تدبیر نمودن : ستاره شمر گفت و خسرو شنیدیکی کژ و ناخوب چاره گزید.فردوسی .