کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
گذر
لغتنامه دهخدا
گذر. [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . گذار. عبره . راهی که بجهت عبور دریا معین باشد. (آنندراج ) (غیاث ). معبر. جاده . راه شاه . گذری فراخ که از آنجا به راههاو جایهای بسیار توان شد. (فرهنگ اسدی ) : گذر جوی و چندین جهان را مجوی گلش زهر دارد بخیره مپوی . فردوسی .گ...
-
گذر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمدورفت، تردد، عبور، گذار، گذشتن، مرور، مسیر ۲. کوچه، گذرگاه، معبر
-
گذر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گذشتن) gozar ۱. = گذشتن۲. گذرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زودگذر، دیرگذر.۳. (اسم مصدر) عبور؛ گذشتن از جایی.۴. (اسم) محل عبور.〈 گذر دادن: (مصدر متعدی) راه دادن؛ اجازۀ عبور دادن: ◻︎ در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغی...
-
گذر
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ) (اِ.) راه ، معبر، جاده .
-
گُذر
لهجه و گویش تهرانی
طاق سه/چند راهی،سر سه راهی تاغدار:گذر های قدیمی(قلی/وزیردفتر/لوطی صالح/ مستوفی/وزیر دفتر..)
-
گَزَر
لهجه و گویش تهرانی
زردک، هویج.
-
جستوجو در متن
-
مورامون
لغتنامه دهخدا
مورامون . (اِ) گزر بر. (اختیارات بدیعی ).گزر صحرایی . (ناظم الاطباء). گزر زردک صحرایی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گزر دشتی . (یادداشت مؤلف ). || پر سیاوشان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
زردک
واژگان مترادف و متضاد
گزر، هویج
-
هویج
واژگان مترادف و متضاد
زردک، گزر
-
هویج
لغتنامه دهخدا
هویج . [ هََ ] (اِ) حَویج . نوعی رستنی که بیخ آن را خام یا پخته خورند همچون چغندر. زردک . گزر. رجوع به گزر شود.
-
اصطفین
لغتنامه دهخدا
اصطفین . [ اَ طَ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی بمعنی زردک است و آنرا گزر نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از یونانی ، گزر. اصطفلین . (ناظم الاطباء). و رجوع به اصطفلین و اصطفلینة و جزر و گزر و زردک شود.
-
گاجر
لغتنامه دهخدا
گاجر. [ ج َ ] (اِ) زردک . گزر.
-
اباغورش
لغتنامه دهخدا
اباغورش . [ ] (اِ) گزر دشتی . (مؤیدالفضلا).
-
جزر
فرهنگ فارسی معین
(جَ زَ) [ معر. ] (اِ.) گزر، هویج .