کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزارش میدانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
field note
گزارش میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گزارش هر پژوهش باستانشناختی که در آن باستانشناس معمولاً تمام مراحل برنامهریزی پژوهشی، بهویژه بخش مربوط به گردآوری دادهها (بررسی یا کاوش)، و اطلاعات مربوط را در محل و در حین کار در آن ثبت میکند
-
واژههای مشابه
-
گزارش دادن
لغتنامه دهخدا
گزارش دادن . [ گ ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع دادن . خبر دادن : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را.نظامی .
-
گزارش کردن
لغتنامه دهخدا
گزارش کردن . [ گ ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح و تفسیر کردن : همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست . ناصرخسرو.چون دعا را گزارشی سره کرددم خود را بخور مجمره کرد. نظامی . || جستجو. تفحص : هردم آهنگ خارشی میکردخویشتن را گز...
-
گزارش پذیر
لغتنامه دهخدا
گزارش پذیر. [ گ ُ رِ پ َ ] (نف مرکب ) لایق ادا کردن . (آنندراج ) : گزارای نقش گزارش پذیرکه نقش از گزارش ندارد گزیر.نظامی .
-
گزارش کن
لغتنامه دهخدا
گزارش کن . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ) معبر و مفسر و بیان کننده : گزارش کن زیور تاج و تخت چنین گفت کآنشاه فیروزبخت . نظامی .گزارش کن فرش این سبزه باغ چنین برفروزد چراغ از چراغ .نظامی .
-
گزارش کنان
لغتنامه دهخدا
گزارش کنان . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) درحال تفسیر. در حال شرح . در حال تعبیر : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را. نظامی .هرآنچ از پدر مایه اندوختی گزارش کنان در وی آموختی .نظامی .
-
گزارش نامه
لغتنامه دهخدا
گزارش نامه . [ گ ُ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب تعبیر خواب . || کتاب تفسیر. (برهان ) (آنندراج ). آن را گزارشی نامه هم میگویند. رجوع به گزارش و گزارنامه و گزاره نامه شود.
-
voyage report
گزارش سفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گزارشی که فرمانده یک شناور برای صاحب کشتی یا اجارهکنندۀ کشتی تنظیم میکند و شامل اطلاعات مختلف از قبیل ورود به بنادر و خروج از آنها و بارگیری و تخلیه و مصرف سوخت و وضعیت جوّی است
-
meteorological report
گزارش هواشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اعلام شرایط هواشناختی دیدبانیشده برای زمان و مکان معین
-
گزارش دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .) خبر رساندن .
-
گزارش کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) شرح و تفسیر کردن .
-
گزارش دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تعلق به , تقرير ، إبلاغٌ عن
-
گزارش رویداد
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق
-
گزارش وقایع
دیکشنری فارسی به عربی
دقيقة