کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گر خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
farce player
مسخرهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] بازیگر نمایشهای مسخرهگری
-
interviewer
مصاحبهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] شخصی که مصاحبه را انجام میدهد
-
scenarist
فرانامهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فردی که به فرانامهنویسی و خلق چشماندازها یا تصاویری از آیندههای ممکن میپردازد متـ . طراح فرانامه scenario designer
-
adjuster
میزانگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم مهندسی] شخص یا وسیلهای که عمل تنظیم و تصحیح انجام دهد
-
نغمه گر
لغتنامه دهخدا
نغمه گر. [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (ص مرکب ) نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده : بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفرگوش بر نوحه ٔ زاغان به حضر بگشائید.خاقانی .
-
نعلچه گر
لغتنامه دهخدا
نعلچه گر. [ ن َ چ َ / چ ِ گ َ ] (ص مرکب ) نعلچی گر. آنکه پاشنه های کفش را میخ می زند. (ناظم الاطباء). رجوع به نعلچی و نعلچی گر شود.
-
نعلچی گر
لغتنامه دهخدا
نعلچی گر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) نعلبند. (یادداشت مؤلف ). || نعلچی . نعلچه گر. رجوع به نعلچی شود.
-
نعلین گر
لغتنامه دهخدا
نعلین گر. [ ن َ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب )آنکه نعلین سازد. حذاء. خَصّاف . (یادداشت مؤلف ).
-
نکوهش گر
لغتنامه دهخدا
نکوهش گر. [ ن ِ هَِ گ َ ] (ص مرکب ) عاذل . (یادداشت مؤلف ).
-
نگین گر
لغتنامه دهخدا
نگین گر. [ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) فَصّاص . (یادداشت مؤلف ).
-
نوحه گر
لغتنامه دهخدا
نوحه گر. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نوحه می کند. (ناظم الاطباء). که فغان و شیون و زاری کند : من که خاقانیم به باغ جهان عندلیبم ولیک نوحه گرم . خاقانی .دیدم صف ملائکه ٔچرخ نوحه گرچندان که آن خطیب سحر در خطاب شد. خاقانی .چنان غریو برآور...
-
نشاسته گر
لغتنامه دهخدا
نشاسته گر. [ ن ِ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نشاسته سازد. (یادداشت مؤلف ).
-
نظاره گر
لغتنامه دهخدا
نظاره گر. [ ن َظْ ظا رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) تماشاچی . تماشاگر : نظاره گرروح ندیده ست به دیده چون چهره ٔ زیباش به صحرای صور بر. سنائی . || دیده بان . که از دیدگاهی یا فراز برجی اطراف را بنگرد و مراقبت کند : ز دیوارهایش برآورده سرستاره چو دستار نظاره ...
-
نقره گر
لغتنامه دهخدا
نقره گر. [ ن ُ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) از عالم کیمیاگر. (آنندراج ). که ابزار نقره سازد. نقره ساز : فرش زمین بود مسلسل ز زردر ته آن خاک زمین نقره گر.امیرخسرو (آنندراج ).
-
نیابت گر
لغتنامه دهخدا
نیابت گر. [ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) خلیفه . جانشین . وکیل . (ناظم الاطباء). نایب .