کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گری تن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدمی گری
لغتنامه دهخدا
آدمی گری . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) بشریت : اما گاه گاه در درون استاد امام از راه آدمی گری اندک داوری می بود. (اسرارالتوحید). چون چشم من بر وی افتاد از آدمیگری هیچ چیز با من نماند. روحی و آسایشی از وی بمن رسید چنانکه بیخود گشتم . (اسرارالتوحید).
-
آشوب گری
لغتنامه دهخدا
آشوب گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) فتنه جوئی . فتّانی .
-
کنسول گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ فر - فا. ] (اِ.) اداره یا محل کار کنسول .
-
لوطی گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (حامص .) جوانمردی .
-
آینه گری
لغتنامه دهخدا
آینه گری . [ ی ِ ن َ / ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه ٔ آینه گر.
-
جلوه گری
لغتنامه دهخدا
جلوه گری . [ ج ِل ْوَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) ظهور. || ناز وکرشمه و دلبری . || تابش . (ناظم الاطباء).
-
جعبه گری
لغتنامه دهخدا
جعبه گری .[ ج َ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ترکش سازی . (ناظم الاطباء). جعابة. (منتهی الارب ). جعبه سازی . جعبه فروشی .
-
چاره گری
لغتنامه دهخدا
چاره گری . [ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) تدبیر. تأمل و تفکر. مصلحت اندیشی : چو دیدند شاهی چنان چاره سازبچاره گری در گشادند باز. نظامی .بگو هرچه داری که فرمان کنم بچاره گری با توپیمان کنم . نظامی . || معالجة. مداوا. درمان و علاج خواهی . درمان طلبی : ب...
-
تجسس گری
لغتنامه دهخدا
تجسس گری . [ ت َ ج َس ْ س ُ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل تجسس . خبر جستن و خبر خواستن و خبر پرسیدن : تجسس گری شرط این کوی نیست درین پرده جز خامشی روی نیست . نظامی .رجوع به تجسس و تجسس کردن شود.
-
تاراج گری
لغتنامه دهخدا
تاراج گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) تاراج کردن . چپاول کردن . رجوع به تاراج شود.
-
پیوسته گری
لغتنامه دهخدا
پیوسته گری . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن و موافقت نمودن را گویند. (برهان ). پیوندگری . (آنندراج ) : برده رضوان به بهشت از پی پیوسته گری از تو هر فضله که انداخته بستان پیرای .انوری .
-
دریوزه گری
لغتنامه دهخدا
دریوزه گری . [ دَرْ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دریوزه گر. سؤال . گدائی . کدیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دوات گری
لغتنامه دهخدا
دوات گری . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل دواتگر. حرفه ٔ دواتگر. ساختن اسباب و آلاتی چون سماور و آفتابه و لگن از برنج و نقره و دیگر فلزات . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوات گر شود.
-
دیانت گری
لغتنامه دهخدا
دیانت گری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) پارسائی و عدالت و صداقت . (ناظم الاطباء).
-
دیبا گری
لغتنامه دهخدا
دیبا گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دیباگر. شغل دیباگر. (ناظم الاطباء) : صبا چون درآیدبه دیباگری زمین رومی آرد هوا ششتری . نظامی .|| (اِ مرکب ) کارخانه ٔ دیبابافی . (ناظم الاطباء).