کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گری تن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نکوهش گری
لغتنامه دهخدا
نکوهش گری . [ ن ِ هَِ گ َ] (حامص مرکب ) عمل نکوهش گر. رجوع به نکوهش گر شود.
-
نوحه گری
لغتنامه دهخدا
نوحه گری . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] (حامص مرکب ) زاری و ناله و گریه به آواز بلند. (ناظم الاطباء). عمل نوحه گر. رجوع به نوحه گر شود : ای بلبل جغدگشته وقت است کز نوحه گری نوات جویم . خاقانی .آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کردکآرزوی تو کنم نوحه ٔ تر درگ...
-
نشاسته گری
لغتنامه دهخدا
نشاسته گری . [ ن ِ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نشاسته گر. (یادداشت مؤلف ). نشاسته ریزی .
-
نیابت گری
لغتنامه دهخدا
نیابت گری . [ ب َ گ َ ] (حامص مرکب ) جانشینی . نایبی . عمل نیابت گر : نویسم خطی زین نیابت گری مسجل به امضای پیغمبری .نظامی .
-
نیزه گری
لغتنامه دهخدا
نیزه گری . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) رماحة. (صراح ) (منتهی الارب ). پیشه ٔ نیزه سازی . (ناظم الاطباء). عمل نیزه گر.
-
نیل گری
لغتنامه دهخدا
نیل گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) رنگرزی . شغل نیل گر. عمل نیلگر. || کنایه از رویانیدن سبزه . (از فرهنگ فارسی معین ).- نیل گری کردن ؛ کنایه از سبزه رویانیدن باشد. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) : مدتی از نیل خم آسمان نیلگری کرد [ آدم ] به هندوستان...
-
آداب گری
فرهنگ واژههای سره
روشگر
-
صوفی گری
فرهنگ واژههای سره
سوفی گر
-
روشن گری
فرهنگ واژههای سره
فرانمون
-
ستیزه گری
لغتنامه دهخدا
ستیزه گری . [ س ِ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل ستیزه گر. عمل لجاج کننده .
-
سلیطه گری
لغتنامه دهخدا
سلیطه گری . [ س َ طَ / طِ گ َ ] (حامص مرکب ) زبان درازی . بدزبانی . همچون زنان سلیطه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سگالش گری
لغتنامه دهخدا
سگالش گری . [ س ِل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مشورت و رأی زدن : سپهدار چین از سر هوش و رای سگالشگری کرد با رهنمای .نظامی .
-
غربال گری
لغتنامه دهخدا
غربال گری . [ غ ِ/ غ َ گ َ ] (حامص مرکب ) غربال گر بودن . عمل غربال کردن : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزیگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینه ٔ فریضه به جماعت ، ساقطباشد با آن قیاس می باید کردن . (کتا...
-
یغما گری
لغتنامه دهخدا
یغما گری . [ ی َگ َ ] (حامص مرکب ) غارت . اغارة. چپاول . چپو. چپاولگری . غارتگری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یغما شود.
-
کماسه گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kamāsegari ساختن کماسه.