کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گری تن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گری تن
لغتنامه دهخدا
گری تن . [گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده . (آنندراج ). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود.
-
واژههای مشابه
-
گَرّى
لهجه و گویش بختیاری
garri گَرى، نام نوعى بیمارى پوستى مخصوص دام.
-
گَری
لهجه و گویش تهرانی
جرب دار،کچل،جرب
-
عشوه گری
لغتنامه دهخدا
عشوه گری . [ ع ِش ْ وَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ). دلفریبی و شوخ چشمی . (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری . خاقانی .- عشوه گری کردن ؛ عشوه سازی کردن : عش...
-
طیره گری
لغتنامه دهخدا
طیره گری . [ طَ/ طِ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) خشمگنی : چند من از بی توئی زارگری و گری طیره گری را تو زآن گریه ٔ من خندخند.سوزنی .
-
غارت گری
لغتنامه دهخدا
غارت گری . [ رَ گ َ ] (حامص مرکب ) دزدی . دزدی کردن . به غارت بردن . چپاول کردن . یغما کردن . به یغما بردن . به تاراج بردن . چپو کردن .
-
کماسه گری
لغتنامه دهخدا
کماسه گری . [ ک َ س َ / س ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ساختن کَماسه . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و عمل کماسه گر : امام بلخ کماسه گری نکو داندکه از کماسه می اندرپیاله گرداند. سوزنی (از آنندراج ).و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود.
-
کنده گری
لغتنامه دهخدا
کنده گری . [ ک َ دَ / دِ گ َ ] (حامص مرکب ) نقر. نقاری . کنداگری . عمل کنده گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نحت ؛ کنده گری کردن در چوب . (منتهی الارب ).حکاکی و قلم زنی . (ناظم الاطباء). کنده کاری : گفت چه کار دانی گفت درودگری دانم و نقاشم و کنده گری...
-
کوفت گری
لغتنامه دهخدا
کوفت گری . [گ َ ] (حامص مرکب ) تذهیب و طلاکوبی . (ناظم الاطباء).
-
کوزه گری
لغتنامه دهخدا
کوزه گری . [ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب )کار و عمل کوزه گر. رجوع به کوزه گر شود. || (اِ مرکب ) جایی که کوزه سازند. کارخانه یا کارگاه کوزه گر. کوزه گرخانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
lobbying, lobbyism
لابیگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] بهرهگیری نظاممند از لابی کردن و گروههای لابی برای نیل به اهداف سیاسی
-
buffoonery
لودهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] انجام حرکات و رفتار مضحک
-
farce
مسخرهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نوعی نمایش خندهدار مبتنی بر رویدادهای جزئی بیمعنا و موقعیتهای مضحک و اعمال پرسروصدا
-
نغمه گری
لغتنامه دهخدا
نغمه گری . [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نغمه گر. رجوع به نغمه گر شود.