کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
casting 3
ریختهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] یکی از روشهای شکل دادن فلزات که شامل ذوب فلز و ریختن آن در محفظهای به نام قالب است تا پس از انجماد، شکل و اندازه و خواص مورد نظر را پیدا کند
-
روشن گری
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (حامص .) رفع ابهام ، ایضاح .
-
سلیطه گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) زبان درازی ، بدزبانی .
-
طیره گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) خشم ، غضب .
-
ناشی گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) بی تجربگی ، تازه کاری .
-
آبگینه گری
لغتنامه دهخدا
آبگینه گری . [ ن َ / ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن آبگینه . || (اِ مرکب ) جای ساختن آبگینه . زجّاجی .
-
یاغی گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - دشمنی ، عداوت . 2 - سرکشی .
-
آدمی گری
لغتنامه دهخدا
آدمی گری . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) بشریت : اما گاه گاه در درون استاد امام از راه آدمی گری اندک داوری می بود. (اسرارالتوحید). چون چشم من بر وی افتاد از آدمیگری هیچ چیز با من نماند. روحی و آسایشی از وی بمن رسید چنانکه بیخود گشتم . (اسرارالتوحید).
-
آشوب گری
لغتنامه دهخدا
آشوب گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) فتنه جوئی . فتّانی .
-
کنسول گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ فر - فا. ] (اِ.) اداره یا محل کار کنسول .
-
لوطی گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (حامص .) جوانمردی .
-
آینه گری
لغتنامه دهخدا
آینه گری . [ ی ِ ن َ / ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه ٔ آینه گر.
-
جلوه گری
لغتنامه دهخدا
جلوه گری . [ ج ِل ْوَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) ظهور. || ناز وکرشمه و دلبری . || تابش . (ناظم الاطباء).
-
جعبه گری
لغتنامه دهخدا
جعبه گری .[ ج َ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ترکش سازی . (ناظم الاطباء). جعابة. (منتهی الارب ). جعبه سازی . جعبه فروشی .
-
چاره گری
لغتنامه دهخدا
چاره گری . [ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) تدبیر. تأمل و تفکر. مصلحت اندیشی : چو دیدند شاهی چنان چاره سازبچاره گری در گشادند باز. نظامی .بگو هرچه داری که فرمان کنم بچاره گری با توپیمان کنم . نظامی . || معالجة. مداوا. درمان و علاج خواهی . درمان طلبی : ب...