کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گری تن
لغتنامه دهخدا
گری تن . [گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده . (آنندراج ). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود.
-
گری چربان
لغتنامه دهخدا
گری چربان . [ گ َ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 148 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج سر راه مالرو سدیج . منطقه ای کوهستانی و دارای 40 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
lobbying, lobbyism
لابیگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] بهرهگیری نظاممند از لابی کردن و گروههای لابی برای نیل به اهداف سیاسی
-
buffoonery
لودهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] انجام حرکات و رفتار مضحک
-
farce
مسخرهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نوعی نمایش خندهدار مبتنی بر رویدادهای جزئی بیمعنا و موقعیتهای مضحک و اعمال پرسروصدا
-
نغمه گری
لغتنامه دهخدا
نغمه گری . [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نغمه گر. رجوع به نغمه گر شود.
-
نصیحت گری
لغتنامه دهخدا
نصیحت گری . [ ن َ ح َ گ َ ] (حامص مرکب ) عرضه ٔ پند و نصیحت . آگاه سازی . (ناظم الاطباء). پندگوئی . اندرز دادن . عمل نصیحت گر. رجوع به نصیحت گر شود : نصیحت گری با خداوند زوربود تخمی افکنده در خاک شور. نظامی .چو در من گرفت آن نصیحت گری زبان برگشادم به...
-
نکوهش گری
لغتنامه دهخدا
نکوهش گری . [ ن ِ هَِ گ َ] (حامص مرکب ) عمل نکوهش گر. رجوع به نکوهش گر شود.
-
نوحه گری
لغتنامه دهخدا
نوحه گری . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] (حامص مرکب ) زاری و ناله و گریه به آواز بلند. (ناظم الاطباء). عمل نوحه گر. رجوع به نوحه گر شود : ای بلبل جغدگشته وقت است کز نوحه گری نوات جویم . خاقانی .آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کردکآرزوی تو کنم نوحه ٔ تر درگ...
-
نشاسته گری
لغتنامه دهخدا
نشاسته گری . [ ن ِ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نشاسته گر. (یادداشت مؤلف ). نشاسته ریزی .
-
نیابت گری
لغتنامه دهخدا
نیابت گری . [ ب َ گ َ ] (حامص مرکب ) جانشینی . نایبی . عمل نیابت گر : نویسم خطی زین نیابت گری مسجل به امضای پیغمبری .نظامی .
-
نیزه گری
لغتنامه دهخدا
نیزه گری . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) رماحة. (صراح ) (منتهی الارب ). پیشه ٔ نیزه سازی . (ناظم الاطباء). عمل نیزه گر.
-
نیل گری
لغتنامه دهخدا
نیل گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) رنگرزی . شغل نیل گر. عمل نیلگر. || کنایه از رویانیدن سبزه . (از فرهنگ فارسی معین ).- نیل گری کردن ؛ کنایه از سبزه رویانیدن باشد. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) : مدتی از نیل خم آسمان نیلگری کرد [ آدم ] به هندوستان...
-
آداب گری
فرهنگ واژههای سره
روشگر
-
صوفی گری
فرهنگ واژههای سره
سوفی گر