کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریه از چشم گشادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چارچشمی گریه کردن
لغتنامه دهخدا
چارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ گ َ / گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت گریستن . || بی اندازه اظهار فقر یا بدبختی کردن . رجوع به چارچشمی شود.
-
چهارچشمی گریه کردن
لغتنامه دهخدا
چهارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ چ َ گ َ / گ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت اندوهناک بودن و گریستن . || اظهار فقر و تنگدستی فراوان کردن . رجوع به چارچشمی گریه کردن و چارچشمی شود.
-
گریه (باصدای بلند)
دیکشنری فارسی به عربی
صيحة
-
اشک و گریه
فرهنگ گنجواژه
گریه
-
غم و گریه
فرهنگ گنجواژه
اندوه.
-
گریه و خنده
فرهنگ گنجواژه
خوشی و بدحالی.
-
گریه و زاری
فرهنگ گنجواژه
زاری.
-
گریه و شیون
فرهنگ گنجواژه
گریه سخت.
-
گریه و فریاد
فرهنگ گنجواژه
گریه سخت.
-
گریه و ناله
فرهنگ گنجواژه
گریه.
-
فغان و گریه
لهجه و گویش تهرانی
زاری
-
خنده و گریه
فرهنگ گنجواژه
تغییر حالات روانی.
-
بچه ای که گریه می کند، گرسنه اش است.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vača ke abrombe, vaššeš-a. طاری: vačayi go arbumba, va:šeš-a. طامه ای: vačayi ke beromba akere, vaššaš-e. طرقی: vačayi ke arbomba, vaššaš-a. کشه ای: vačča ke arbomba, vaššaš-a. نطنزی: vačča ke boromba akera, vaššaš-a.
-
جستوجو در متن
-
چشم واکردن
لغتنامه دهخدا
چشم واکردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشم بازکردن و گشادن . نظر واکردن و گشادن و دیده برکردن و گشادن . (آنندراج ). بازکردن و گشادن چشم : پوشیده چشم میگذرد از عزیز مصرآئینه ای که چشم به روی تو واکند.صائب (از آنندراج ).
-
خون گشادن
لغتنامه دهخدا
خون گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فصد کردن . رگ زدن . (آنندراج ). رگ گشادن .- خون گشادن از چشم ؛ خوناب گریستن . خون گریستن .