کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریه ئو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گریه انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص م .) (عا.) گریاندن ، گریانیدن .
-
خون گریه
لغتنامه دهخدا
خون گریه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) اشک خونین . (از ناظم الاطباء). گریه ٔ خونین . (آنندراج ).
-
گریه کن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bebromb طاری: berbumb طامه ای: beromba boke طرقی: berbomb کشه ای: berbomb نطنزی: beromba bake
-
گریه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابک , اعط , اندب , بکاء
-
گریه از چشم گشادن
لغتنامه دهخدا
گریه از چشم گشادن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ اَ چ َ / چ ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم را به گریه آوردن : موی زیادت چو برآید ز چشم گریه سیار گشاید ز چشم .میر خسرو (از آنندراج ).
-
گریه در چشم شکستن
لغتنامه دهخدا
گریه در چشم شکستن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ چ َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بند شدن گریه در چشم و دهان . (آنندراج ) : ناله ام بر لب گسست و گریه در چشمم شکست شاد باش ای عشق و غم بر خاطر ناشاد ریز.باقر کاشی (از آنندراج ).
-
گریه در گلو پیچیدن
لغتنامه دهخدا
گریه در گلو پیچیدن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ گ َ / گ ِ دَ ] (مص مرکب ) گریه در گلو گره شدن . گلوگیر شدن گریه . حالتی است که در شدت گریه بهم رسد واز آن نفس آدمی بند میگردد. (آنندراج ) : بیاد روی تو چون گریه در گلو پیچیدز هر بن مژه طوفان نور برخیزد. طالب ...
-
گریه در گلو داشتن
لغتنامه دهخدا
گریه در گلو داشتن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از گریه موجود و مهیا داشتن .(آنندراج ). به حال گریه بودن . (رشیدی ) : ز همزبانی گل رنگ نیست بلبل راکه غنچه خندد واو گریه در گلو دارد.ظهوری (از آنندراج ).
-
گریه و زاری کردن
لغتنامه دهخدا
گریه و زاری کردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ وُ ک َ دَ] (مص مرکب ) گریه کردن توأم با آه و ناله . شیون کردن : و این جادوان دست بریده پیش آن جادوان گریه و زاری کردند و گفتند اگر شما بفریاد ما نرسیدما خود را هلاک کنیم . (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). چون ش...
-
چارچشمی گریه کردن
لغتنامه دهخدا
چارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ گ َ / گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت گریستن . || بی اندازه اظهار فقر یا بدبختی کردن . رجوع به چارچشمی شود.
-
چهارچشمی گریه کردن
لغتنامه دهخدا
چهارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ چ َ گ َ / گ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت اندوهناک بودن و گریستن . || اظهار فقر و تنگدستی فراوان کردن . رجوع به چارچشمی گریه کردن و چارچشمی شود.
-
خون گریه کردن
لغتنامه دهخدا
خون گریه کردن . [ گ ِی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خون گریستن : سازگاریهای تیغت را چو می آرد بیادزخم ما خون گریه از بیداد مرهم میکند. کلیم (از آنندراج ).خون گریه می کند در و دیوار روزگاردیگر کدام خانه برانداز می رسد.صائب .
-
گریه (باصدای بلند)
دیکشنری فارسی به عربی
صيحة
-
اشک و گریه
فرهنگ گنجواژه
گریه
-
غم و گریه
فرهنگ گنجواژه
اندوه.