کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریه آسمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گریه ٔ تاک
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ تاک . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی است که در موقع بریدن شاخ تاک فروریزد. || کنایه از شراب انگور. (آنندراج ) : تو فکر نامه ٔ خود کن که می پرستان راسیاه نامه نخواهد گذاشت گریه ٔ تاک .صائب (از آنندراج ).
-
گریه ٔ سرد
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ سرد. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه که از شادی بهم رسد. گریه ٔ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج ) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست .بدیع نصیرآبادی (از آنندراج ).
-
گریه ٔ شادی
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ شادی . [ گ ِ ی َ یا ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گریه از روی شوق کردن . اشک شادی . گریه ٔ شوق : اگر شمع مزار من نریزد گریه ٔ شادی که داغ خون من از دامن دلدار میشوید.میرزا صائب (از آنندراج ).
-
گریه ٔ شمع
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ شمع. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ریخته ٔ شمع که آن را اشک شمع نیز گفته اند. (آنندراج ).
-
گریه ٔ شیشه
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ شیشه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ریخته شدن شراب در جام از شیشه . (آنندراج ).
-
گریه ٔ مستانه
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ مستانه . [گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه ای که در حالت مستی شراب روی دهد : ما به ذوق گریه ٔ مستی درین بزم آمدیم می بده ساقی بقدر آنکه چشمی تر شود. رضی دانش (از آنندراج ).
-
گریه افتادن
لغتنامه دهخدا
گریه افتادن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه یا به گریه افتادن . شروع به گریه کردن . گریستن .
-
گریه انداختن
لغتنامه دهخدا
گریه انداختن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه یا به گریه انداختن . گریاندن . گریانیدن : چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازدجهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
گریه دزدیدن
لغتنامه دهخدا
گریه دزدیدن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) گریه در خود داشتن . پر از گریه بودن : بود گریه دزدیدن چشم بیدل چو زخمی که او آب دزدیده باشد.بیدل (از آنندراج ).
-
گریه زدن
لغتنامه دهخدا
گریه زدن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . (آنندراج ) : همچو طاوس بسامان ندهندت همه چیزگه بپا گریه زدن گاه به پر خندیدن . سنجر کاشی (از آنندراج ).چو خس را خود افکنده در دیده کس ز خود بایدش گریه زد نی ز خس . میرخسرو (از آنندراج ).چندا...
-
گریه فروخوردن
لغتنامه دهخدا
گریه فروخوردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ضبط کردن گریه . (آنندراج ) : فروخور گریه و در آه دردافزا فزا واله اگر مژگان ز جوش اشک گاهی سرگران بینی . درویش واله هروی (از آنندراج ).راستی عقده گشاینده ٔ ارباب دل است شمع ر...
-
گریه کردن
لغتنامه دهخدا
گریه کردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . (آنندراج ). گریستن . بکاء : گیتی برو چو خون سیاوش گریه کردخون سیاوشان ز دو چشمش روان برفت . سعدی .گریه گو بر هلاک من مکنیدکه نه این نوبت نخستین است . سعدی (بدایع).طفل از پی مرغ رفته چون گر...
-
گریه گرفتن
لغتنامه دهخدا
گریه گرفتن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی به گریه انداختن است . گریان ساختن . به گریه درآوردن ، چنانکه روضه خوان از مستمعان .
-
گریه آلود
لغتنامه دهخدا
گریه آلود. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ن مف مرکب ) داغدار شده از گریه و اشک . (ناظم الاطباء) : تماشای گل و شبنم گوارا باد بر بلبل که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش . صائب (از آنندراج ).این زمان افسرده ام صائب و گرنه بیش از این میچکد آتش ز چشم گریه آلودم ...
-
گریه آور
لغتنامه دهخدا
گریه آور. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ وَ ](نف مرکب ) گریه آورنده . متأثرکننده . ناراحت کننده .