کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریز زدن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریز زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
لمح
-
واژههای مشابه
-
escape note, échappée (fr.)
گریز 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نُتی غیراصلی که با یکی از نُتهای اصلی پیش یا پس از خود فاصلۀ پیوسته و با دیگری فاصلۀ گسسته دارد
-
گریز 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید گریز
-
centrifuge 2
گریز دادن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] عمل جدا کردن مواد با استفاده از گریزانه
-
مردم گریز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] mardomgoriz آنکه از مردم بگریزد و گوشهنشینی اختیار کند.
-
lipophobe, lipophobic
چربیگریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی بخشی از مولکول که از حلاّلهای آلی گریزان است
-
outlet pass
پاس گریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، اولین پاس بعد از نوگیری تدافعی برای شروع ضدحمله که در نتیجۀ آن توپ از منطقۀ مستطیل زیرحلقه خارج میشود
-
escape hatch
دریچۀ گریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] دریچۀ خروج معمولاً کوچک برای فرار خدمۀ ناو از محوطههای بسته در هنگام انسداد مسیر اصلی رفتوآمد
-
escape trunk
دهلیز گریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] درگاهی ویژۀ فرار در زیردریاییهای جدید
-
مردم گریز
لغتنامه دهخدا
مردم گریز. [ م َ دُ گ ُ ] (نف مرکب ) آدمی بدور. مردم بدور. یالقوزک . (یادداشت مؤلف ). گریزنده و نفور از مردم . که از مصاحبت و معاشرت دیگران پرهیز دارد. وحشی خوی و رمنده ٔ کم معاشرت .
-
پای گریز
لغتنامه دهخدا
پای گریز. [ ی ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قوه ٔ فرار : نه پای گریز و نه روی ستیز.
-
خوش گریز
لغتنامه دهخدا
خوش گریز. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) آسان گریز. زودگریز. (یادداشت مؤلف ) : زودخیز است و خوش گریز حشرزودزای است و زودمیر شرر.سنائی .
-
گریز زنی
دیکشنری فارسی به عربی
تهرب
-
مردم گریز
دیکشنری فارسی به عربی
عدو البشر