کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریزپای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریزپای
لغتنامه دهخدا
گریزپای . [ گ ُ ] (ص مرکب ) گریزپا : درس ادیب اگر بود زمزمه ٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. نظیری نیشابوری .رجوع به گریزپا شود.
-
جستوجو در متن
-
گریزپا
لغتنامه دهخدا
گریزپا. [ گ ُ ] (ص مرکب ) گریزپای . غلام و کنیز که هر بار گریزد. (غیاث ). || متوحش و رمنده . (آنندراج ). آنکه عادت به گریختن دارد. گریزپای : بروید ای حریفان بکشید یار ما رابمن آورید آخر صنم گریزپا را. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 1 ص 105).به چاک سینه نه م...
-
کمند انداختن
لغتنامه دهخدا
کمند انداختن . [ ک َ م َ اَ ت َ] (مص مرکب ) دام افکندن و گرفتن انسان و یا حیوان فراری و گریزپای را. (ناظم الاطباء). کمند را رها کردن برای بند کردن دشمن یا شکار. (فرهنگ فارسی معین ).- کمند درانداختن ؛ کمند انداختن : کمند عدوبندرا شهریاردرانداخت چون چ...
-
زاولانه
لغتنامه دهخدا
زاولانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریزپای نهند. (شرفنامه ٔ منیری ). بندی است از آهن که بر پای ستور و مردم دیوانه و مجرم نهند. (آنندراج ). بند آهنی است که بر پای ستوران و گریزپایان نهند و آن را بترکی بخاو گویند. (برهان ...
-
سبک رو
لغتنامه دهخدا
سبک رو. [ س َ ب ُ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بمعنی سبکپای که گریزپای و تند و تیز رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان ). شتاب رو. (شرفنامه ) (رشیدی ). مرادف سبک جولان و سبکپای و سبک رکاب . (آنندراج ). مقابل گران رو : یکی جعدمویی هیونی سبک روتو گویی یکی...
-
سبکپا
لغتنامه دهخدا
سبکپا. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) سبکپای . کنایه از گریزپای . (برهان ) (شرفنامه ) (آنندراج ). زودگذر : چیست بدیوان عشق حاصل کارم جز آب عمر سبکپای گشت بخت گران خواب شد. خاقانی .امروز منم روز فرورفته و شب نیزسرگشته از این بخت سبکپای گران خواب . خاقانی .|| پ...
-
چماق
لغتنامه دهخدا
چماق . [ چ ُ ] (ترکی ، اِ) گرز آهنین شش پره را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرز آهنی شش پهلو. (غیاث ). گرز آهنین شش پره . (ناظم الاطباء). شش پر، گرز. عمود. عمود آهنین : بتیغ و تیر همی کرد میرطغرل فتح چنانکه میرالب ارسلان به خشت و چماق . لامعی .چه گوشم...
-
مکتب
لغتنامه دهخدا
مکتب . [ م َ ت َ ] (ع اِ) دبیرستان . ج ، مکاتب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). دبیرستان و جای کتاب خواندن . (آنندراج ). دبیرستان و جایی که در آن نوشتن می آموزند و دفترخانه و جایی که در آن کودکان را تعلیم می کنند و خواندن و نوشتن و جز آن...
-
ضمیری
لغتنامه دهخدا
ضمیری . [ ض َ ] (اِخ ) کمال الدین حسین اصفهانی .از شعرای ظریف طبع ایران معاصر شاه طهماسب صفوی است و به گفته ٔ صاحب آنندراج گویا در اصفهان بلکه در ولایات دیگر بکثرت شعر او شاعری نیامده است . شش مثنوی بنام ناز و نیاز، جنةالاخیار، بهار و خزان ، وامق و ع...
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ] (ع اِ) دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوال لگام که سوار به دست گیرد، و اطلاق آن بجای مهار، نیز صحیح باشد. (از آنندراج ). تسمه ٔ لجام که بوسیله ٔ آن چهارپا را نگه دارند. (از اقرب الموارد). دو...