کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریختن گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گریختن گاه
/gorixtangāh/
معنی
جای گریختن؛ گریزگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریختن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گریختنگه› [قدیمی] gorixtangāh جای گریختن؛ گریزگاه.
-
واژههای مشابه
-
واپس گریختن
لغتنامه دهخدا
واپس گریختن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به عقب فرار کردن : نکته ها چون تیغ پولاد است تیزگر نداری تو سپر واپس گریز. مولوی (مثنوی ، دفتر اول ص 16 چ خاور).و رجوع به واپس شود.
-
رنگ گریختن
لغتنامه دهخدا
رنگ گریختن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ پریدن . رنگ ریختن . رنگ باختن . رنگ رفتن . رنگ جهیدن . رجوع به همین ماده ها شود : مضطرب بودم چو عکسش میهمان دیده بودنقد دلها برد چون از چهره رنگ من گریخت .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
خواب گریختن
لغتنامه دهخدا
خواب گریختن . [ خوا / خا گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بی خواب شدن . خواب نبردن . این ترکیب در صفات چشم بیاید. (آنندراج ).
-
گریختن از
دیکشنری فارسی به عربی
ذبابة
-
واژههای همآوا
-
گریختنگاه
لغتنامه دهخدا
گریختنگاه . [ گ ُ ت َ ] (اِ مرکب ) جای گریختن . محل فرار. رجوع به گریختگاه شود.
-
جستوجو در متن
-
گریزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gorizeš گریختن؛ گریز؛ فرار: ◻︎ که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی: ۸/۱۳۰).
-
گریزش
لغتنامه دهخدا
گریزش . [ گ ُ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریختن : کزین لشکر امروز جنگی منم به گاه گریزش درنگی منم . فردوسی .که جستی سلامت ز کام نهنگ بگاه گریزش نکردی درنگ . فردوسی .رجوع به گریختن شود.
-
فر
لغتنامه دهخدا
فر. [ ف َرر ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ). فرار. || گریختن از دشمن . || وسعت دادن سوار جولان خود را برای انعطاف . (از اقرب الموارد). || نگریستن دندان ستور را تا سال آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ). گشودن دهان چارپای را برای آنکه ببینندسالش چیست ....
-
تنافر
لغتنامه دهخدا
تنافر. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم بحاکم شدن تا حکم کند که اصل که بزرگتر است . (از زوزنی ). بهم پیش حاکم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحاکم و تفاخر. (اقرب الموارد). || بکاری رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نفرت نمودن و گریختن است . (غ...
-
گریزان
لغتنامه دهخدا
گریزان . [ گ ُ ] (نف ، ق ) گریزنده . در حال فرار. در حال گریختن . محترز : گریزان همی رفت مهتر چو گرددهان خشک و لبها شده لاجورد. فردوسی .گریزانم و تو پس اندر دمان نیابی مرا تا نیابد زمان . فردوسی .فرسنگ ز فرسنگ دوانم ز پی تووز من تو گریزانی ، فرسنگ به...
-
پشت دادن
لغتنامه دهخدا
پشت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت بدادن ؛ اتکاء. تکیه کردن . استناد کردن . || روگردانیدن . روی برگردانیدن . روگردان شدن . (برهان قاطع). اکساء؛ پشت دادن . کصم کصوماً؛ پشت دادن و برگردیدن بجائی که آمده بود. ادبار؛ پشت دادن و سپس رفتن . دَبر؛ پشت ...