کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گریاندن
/geryān/
معنی
کسی را به گریه انداختن؛ وادار به گریه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: گریاند
بن حال: گریان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریاندن
لغتنامه دهخدا
گریاندن . [ گ ِرْ دَ ] (مص ) به گریه انداختن . وادار به گریه کردن : اسخن اﷲ علیه ، بگریاند خدای او را. (منتهی الارب ). دوست آن است که بگریاند، دشمن آن است که بخنداند. رجوع به گریانیدن شود.
-
گریاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) geryān کسی را به گریه انداختن؛ وادار به گریه کردن.
-
گریاندن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دَ) (مص م .) وادار به گریه کردن ، به گریه انداختن .
-
جستوجو در متن
-
gravidation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریاندن
-
گیریوُنَّن
لهجه و گویش بختیاری
girivonnan گریاندن.
-
گریانیدنی
لغتنامه دهخدا
گریانیدنی . [ گ ِرْ دَ ] (ص لیاقت ) قابل گریاندن . درخور گریاندن . رجوع به گریاندن و گریانیدن شود.
-
نوحه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] no[w]hexān کسی که برای گریاندن دیگران اشعار غمانگیز بخواند.
-
ابکاء
لغتنامه دهخدا
ابکاء. [ اِ ] (ع مص ) بگریانیدن . گریانیدن . گریاندن .
-
گریه انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص م .) (عا.) گریاندن ، گریانیدن .
-
گریانیدن
لغتنامه دهخدا
گریانیدن . [ گ ِرْ دَ ] (مص ) گریستن کنانیدن . (ناظم الاطباء). به گریه آوردن . گریاندن . اِبتِکاء. (زوزنی ). اِستِبکاء. (منتهی الارب ). اِبکاء. (ترجمان القرآن ). رجوع به گریاندن شود.
-
نوحه خوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] no[w]hexāni شغل و عمل نوحهخوان؛ خواندن اشعار غمانگیز برای گریاندن دیگران؛ مرثیهخوانی.
-
گریه انداختن
لغتنامه دهخدا
گریه انداختن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه یا به گریه انداختن . گریاندن . گریانیدن : چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازدجهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...
-
افکندن
لغتنامه دهخدا
افکندن . [ اَ ک َ دَ] (مص ) در پهلوی افگندن و اپکندن . از پیشوند اپا + کن بمعنی انداختن . بدور انداختن . ساقط کردن . دورکردن . فرش گستردن . از شماره بیرون کردن . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). افگندن . اوگندن . بمعنی انداختن . پرت کردن . بر زمین زدن . سا...