کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگ زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرگ آبی
لغتنامه دهخدا
گرگ آبی . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 5000گزی شمال خاوری کامیاران و 30000گزی مامی . دارای 40 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گرگ آشتی
لغتنامه دهخدا
گرگ آشتی . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) صلح به نفاق ومکر و حیله و فریب . (برهان ). کنایه از صلح به نفاق و آشنایی به نفاق . (آنندراج ). بنابر مصلحت خود بطریق فریب بظاهر با دشمن صلح کردن . (غیاث ) : صواب آن است که گرگ آشتی کنیم و بازگردیم که نباید خطائی افتد. (ت...
-
گرگ آشنایی
لغتنامه دهخدا
گرگ آشنایی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) کنایه از آشنایی و دوستی بفریب و نفاق و مکر و حیله باشد. (برهان ) : مکن قصد جفا گر باوفائی ز سگ طبعی بود گرگ آشنائی .ناصرخسرو.
-
گرگ اجل
لغتنامه دهخدا
گرگ اجل . [ گ ُ گ ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از مرگ ، عزرائیل ، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می بردوین گله را ببین که چه آسوده میچرد.اوحدی .
-
گرگ باز
لغتنامه دهخدا
گرگ باز.[ گ ُ ] (حامص مرکب ) گرگ باز و گرگ بازی . در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند : چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است .میرزا طاهر وحید (آنندراج ).
-
گرگ بازی
لغتنامه دهخدا
گرگ بازی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) گرگ باز. رجوع به گرگ باز شود.
-
گرگ بند
لغتنامه دهخدا
گرگ بند. [ گ ُ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از گرفتار و اسیر. (برهان ) : گرگ را گرگ بند باید کردرقص روباه چند باید کرد. نظامی .کین سگ بسته مستمند چراست شیرخانه است گرگ بند چراست . نظامی .|| اسیر و زبون و خفیف باشد. (برهان ). رجوع به گرگ بندی شود. || (حامص م...
-
گرگ بندی
لغتنامه دهخدا
گرگ بندی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند...
-
گرگ پا
لغتنامه دهخدا
گرگ پا. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گیاه است . پنجه ٔ گرگ . (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) : خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .منوچهری .
-
گرگ پا
لغتنامه دهخدا
گرگ پا. [ گ ُ ] (اِخ ) از جمله ٔ کوهستانها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران میباشد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 169).
-
گرگ پوی
لغتنامه دهخدا
گرگ پوی . [ گ ُ ] (نف مرکب ) گرگ دو. دونده چون گرگ : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز. منوچهری .گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک پیل گام و گرگ سینه رنگ تازو گرگ پوی .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 111).
-
گرگ پیکر
لغتنامه دهخدا
گرگ پیکر. [ گ ُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) گرگ منظر. || درفشی که به هیأت گرگ باشد : یکی گرگ پیکر درفش از برش به ابر اندر آورده زرین سرش . فردوسی .به پیش اندرون گرگ پیکر یکی یکی ماه پیکر ز دور اندکی . فردوسی .ز تیغ دلیران هوا شد بنفش نه پیداست آن گرگ ...
-
گرگ تاج
لغتنامه دهخدا
گرگ تاج . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از چهاردانگه تابع هزار جریب . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 166).
-
گرگ تاز
لغتنامه دهخدا
گرگ تاز. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه چون گرگ تازد. آنکه به هروله رود : صیادی سگی معلم داشت از این پهن بری ... گرگ تازی ، نهنگ یازی چون صرصر در صحرا. (سندبادنامه ص 200).
-
گرگ تپه
لغتنامه دهخدا
گرگ تپه . [ گ ُ ت َ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران ، واقع در 8 هزارگزی شمال باختر ورامین سر راه آهن و یکهزارگزی راه شوسه ٔ ورامین به تهران . هوای آن معتدل دارای 483 تن سکنه است . شغل اهالی زراعت و راه آن ماشین رو...