کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگ در پیرهن داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرگ و میش
فرهنگ فارسی معین
(گُ گُ) (ص مر.) (عا.) هوای تاریک و روشن .
-
قرائی گرگ بر
لغتنامه دهخدا
قرائی گرگ بر. [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو. (از ایلات خمسه ٔ فارس ) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
هوای گرگ ومیش
دیکشنری فارسی به عربی
شفق , غسق
-
گرگ و میش
لهجه و گویش بختیاری
gorg-o-miš سپیدهدم، تاریک و روشنِ صبح، هنگامى که گرگ و میش تشخیص داده نشود.
-
سگ و گرگ
فرهنگ گنجواژه
دو مخالف.
-
گرگ و میش
فرهنگ گنجواژه
1ـ صبح زود، هوای خاکستری صبح قبل از طلوع 2ـ دوست و دشمن
-
گرگ و میش
لهجه و گویش تهرانی
سپیده دم
-
دُنبه و گرگ
فرهنگ گنجواژه
آتش و پنبه.
-
جستوجو در متن
-
پیرهن
لغتنامه دهخدا
پیرهن . [ رَ/ پیرْ هََ ] (اِ) پیراهن . کرته . قمیص . جامه از پارچه ٔ نازک که زیر دیگر جامه ها بتن پوشند : کبک پوشیده بتن پیرهن خزّ کبودکرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا. منوچهری .پیرهن در زیر تن پوشی و پوشد هر کسی پیرهن بر تن ، تو تن پوشی همی بر پیرهن ....
-
داوین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = داون : یکی از جامه های زنان (در ردیف سماخچه و پیرهن نام برند).
-
قبا ساختن
لغتنامه دهخدا
قبا ساختن . [ ق َ ت َ] (مص مرکب ) قبا کردن . پیرهن چاک کردن : تا مگر وصل تو یک شب وصله ٔ کارم شوددر فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا. سلمان ساوجی .رجوع به قبا کردن شود.
-
پیرهن دریدن
لغتنامه دهخدا
پیرهن دریدن . [ رَ / پیرْ هََ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیرهن قبا کردن . پاره کردن جامه . چاک کردن قمیص : پیرهنی گر بدرد زاشتیاق دامن عفوش بگنه برمپوش . سعدی .چکنم دست ندارم بگریبان اجل تا بتن در ز غمت پیرهن جان بدرم . سعدی .پیرهن می بدرم دمبدم از غایت شوق ...
-
پیرهن قبا کردن
لغتنامه دهخدا
پیرهن قبا کردن . [ رَ/ پیرْ هََ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن قبا کردن . دریدن پیرهن در خشمی یا مصیبتی . دریدن پیراهن بر تن . چاک کردن پیراهن : خیاط روزگار ببالای هیچکس پیراهنی ندوخت که آنرا قبا نکرد. خاقانی .صد پیرهن قباکنم از خرمی اگربینم که دست م...
-
بکف داشتن
لغتنامه دهخدا
بکف داشتن . [ ب ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) در دست داشتن و در تصرف خویش داشتن . (ناظم الاطباء).
-
تاب داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - طاقت داشتن ، تحمل داشتن . 2 - در رنج بودن ، درد داشتن .