کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگ تیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرگ تج
لغتنامه دهخدا
گرگ تج . [ گ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزار جریب ، بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 40000گزی شمال خاوری کیاسر. هوای آن معتدل و دارای 100 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، عسل ، لبنیات ، ارزن و شغل اهالی زراع...
-
گرگ در
لغتنامه دهخدا
گرگ در. [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان ، واقع در 21000گزی شمال اسدآباد و 3000گزی شمال خاور پیرملو. هوای آن سردو دارای 160 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و انگور است . شغل اها...
-
گرگ دم
لغتنامه دهخدا
گرگ دم . [ گ ُ دُ ] (اِ مرکب ) عمودالصبح . ذنب السرحان . دم گرگی . صبح کاذب .
-
گرگ دو
لغتنامه دهخدا
گرگ دو. [ گ ُ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) کنایه از دویدن آهسته و بسرعت رفتن و پویه کردن و قطره زدن باشد و به عربی هروله گویند. (برهان ). گرگ پوی . گرگ تاز : کهنه گرگاویی برابر داشت کرد در پای و گرگ دو برداشت .جامی (از آنندراج ).
-
گرگ دیزه
لغتنامه دهخدا
گرگ دیزه . [ گ ُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) گرگ رنگ باشد چه دیزه بمعنی رنگ و لون هم آمده است ، لیکن رنگ بسیاهی مایل که خاکستری باشد. (برهان ) (آنندراج ). || (اِمرکب ) جامه ٔ اطلس . (برهان ). اطلس . (مهذب الاسماء).
-
گرگ ربائی
لغتنامه دهخدا
گرگ ربائی . [ گ ُ رُ ] (حامص مرکب ) ربودن بسان گرگ . مانند گرگ حمله بردن . || مجازاً، غارت . تاراج : قبایل ترکان ... از اطاعت و انقیاد او منخلع شده و تعرض می رسانیده و بر حواشی و مواشی او می زده و گرگ ربائی میکرده . (جهانگشای جوینی ).
-
گرگ زاده
لغتنامه دهخدا
گرگ زاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) بچه ٔ گرگ . زائیده شده از گرگ : عاقبت گرگ زاده گرگ شودگرچه با آدمی بزرگ شود.سعدی .
-
گرگ سگ
لغتنامه دهخدا
گرگ سگ . [ گ ُ س َ ] (اِ مرکب ) سگی که از نسل گرگ باشد . سگی که گرگ مانند باشد : زان گرگ سگان اژدهاروی نازرده بر او یکی سر موی . نظامی .زان گرگ سگان استخوان خوارکس را نه به استخوان او کار.نظامی .
-
گرگ مست
لغتنامه دهخدا
گرگ مست . [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق جفا و ستم کننده و آزار رساننده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مست طافح : یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و میکندیوسف گرگ مست ما دعوی روزپیکری . خاقانی (دیوان ص 326).مؤلف آنندراج گوید: «جناب خان آرزو میفرمایند م...
-
گرگ میش
لغتنامه دهخدا
گرگ میش . [ گ ُ ] (ص مرکب ) منافق که ظاهر خوب و باطن بد دارد. (آنندراج ) : این عزیزان در لباس گرگ ، میشی میکنندیوسفم یوسف ، بسی زین گرگ میشان دیده ام .سالک یزدی (از آنندراج ).
-
گرگ میشی
لغتنامه دهخدا
گرگ میشی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ظاهر خوب و باطن بد داشتن ، همچون منافقان . (از آنندراج ). رجوع به گرگ میش شود.
-
گرگ نا
لغتنامه دهخدا
گرگ نا. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نودان بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون واقع در 27000گزی خاور نودان . هوای آن معتدل و دارای 175 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است . راه فر...
-
گرگ وند
لغتنامه دهخدا
گرگ وند. [ گ ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 16000گزی باختر صحنه و 15000گزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . هوای آن سرد، دارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ گاماسیاب تأمین میشود. محصول آن غلات و...
-
گرگ ویزه
لغتنامه دهخدا
گرگ ویزه . [ گ ُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) چیزی به رنگ گرگی و آن خاکستری است . (آنندراج ).
-
گرگ آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gorg[']āsā گرگمانند؛ مانند گرگ