کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرگسار
/gorgsār/
معنی
گرگمانند؛ مانند گرگ: ◻︎ ز گرگ آن چنان کم گریزد گله / کز آن گرگساران سگ مشغله (نظامی۶: ۵۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرگسار
لغتنامه دهخدا
گرگسار. [ گ ُ ] (اِخ ) نام پهلوانی ترکستانی بتقلید صاحبان فرهنگ و برهان در کاف عربی مرقوم شده و به تحقیق کاف عجمی است . (آنندراج ). نام سپاه سالار ارجاسب که اسفندیار او را به کمند گرفت : یکی ترک بد نام او گرگسارز لشکر بیامد بر شهریار. فردوسی .یکی ترک...
-
گرگسار
لغتنامه دهخدا
گرگسار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) گرگ مانند. (آنندراج ) : ز گرگ آنچنان کم گریزد گله کز آن گرگ ساران سگ مشغله .نظامی .
-
گرگسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gorgsār گرگمانند؛ مانند گرگ: ◻︎ ز گرگ آن چنان کم گریزد گله / کز آن گرگساران سگ مشغله (نظامی۶: ۵۸).
-
جستوجو در متن
-
زبان پر ز جنگ شدن
لغتنامه دهخدا
زبان پر ز جنگ شدن . [ زَ پ ُ زِ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سر ستیز و جنگ داشتن و شدت خصومت است : دل گرگسار اندران تنگ شدزبان و روانش پر از جنگ شد.فردوسی .
-
بادافرهی
لغتنامه دهخدا
بادافرهی . [ اَ رَ ] (حامص مرکب ) جریمه کردن . جزا دادن : یکی ترک بد نام او گرگسارگذشته بر او بر بسی روزگار...شب وروز کارش بدی سوختن همان نام بادافرهی توختن . دقیقی .رجوع به بادافره و بادافراهی شود.
-
کولخ
لغتنامه دهخدا
کولخ . [ ل َ ] (اِخ ) با ثانی مجهول ، نام مردی بوده تورانی که اسفندیار را از راه هفت خوان به رویینه دژ رسانید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در فهرست ولف «کولخ » و «گولخ » نیامده و شخصی که اسفندیار را در هفتخوان رهنمایی کرد گرگسار بود. (حاشی...
-
بیدرفش
لغتنامه دهخدا
بیدرفش . [ دِ رَ ] (اِخ ) از پهلوانان لشکر ارجاسپ پادشاه توران که معاصر گشتاسپ و اسفندیار بود. (دایرة المعارف فارسی ). پهلوی ویدرفش (ایاتکازریران ) پهلوان لشکر ارجاسپ . رجوع به مزدیسنا ج 1 ص 287، ج 2 ص 274 و یسنا ص 63، فرهنگ ایران باستان ص 260 و حاشی...
-
بس کردن
لغتنامه دهخدا
بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم کردن . (آنندراج ) . || فروگذاشتن . ترک گفتن . رها کردن واگذاشتن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). رها ساختن . || قط...
-
تیز شدن
لغتنامه دهخدا
تیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برنده شدن . (ناظم الاطباء). حدید گردیدن . حدت . ذرابت . ذرب . چنانکه شمشیر و کارد و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خشمگین و قهرآلود شدن . (ناظم الاطباء). بخشم آمدن . خشمناک شدن .خشم گرفتن . (یادداشت بخط مرحوم ده...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...
-
پیروز
لغتنامه دهخدا
پیروز. (ص ) فیروز. مظفر. غالب . منصور. نصرت یافته . مظفار. ظفرة. فاتح . بمعنی فیروز است که غالب شدن و غالب آمدن بر اعدا باشد. (برهان ) : لب بخت پیروز را خنده ای مرا نیز مروای فرخنده ای . رودکی .اندی که امیر ما بازآمد پیروزمرگ از پس دیدنش روا باشد و ش...
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) لحظه به لحظه . لحظه به دنبال لحظه . دمبدم . پیوسته . دمی بر دمی . در هر نفس . پی درپی . پیاپی (زمانی ). به هر نفس . در هر لحظه . دمی از پی دمی . مرةً بعدَ اُخری ̍. کرةً بعدَ اُخری ̍. (یادداشت مؤلف ). نفس به نفس و...
-
راهبر
لغتنامه دهخدا
راهبر. [ ب َ ] (نف مرکب ) مخفف راه برنده . کسی که کسی را بجایی میبرد. (فرهنگ نظام ). هادی و راهنما و رهنمون و راه آموز. (آنندراج ). دلیل . (ناظم الاطباء) (دهار). رائد. هادی . که براه راست دارد. که به راه برد. که از بیراه رفتن بازدارد. بدرقه . (آنندرا...
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قیاد. هجر. خطام . نکل . رجاع . خطیر. جریر. (منتهی الارب ). صاحب قاموس کتاب مقدس گو...