کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرگر سوختن
لغتنامه دهخدا
گرگر سوختن . [ گ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شعله کشیدن پی درپی . شعله زدن چنانکه آواز گرگر از آن شنوده شود. رجوع به گرگر شود.
-
آب گرگر
لغتنامه دهخدا
آب گرگر. [ ب ِ گ َ گ َ ] (اِخ ) نهری از کارون نزدیک شوشتر.
-
گُرگُر،()سوختن
لهجه و گویش تهرانی
صدای شعله آتش،شعله ور شدن
-
واژههای همآوا
-
گِر گِر
لهجه و گویش گنابادی
gerger در گویش گنابادی یعنی حرف ، سخن ، وراجی کردن ، چرت و پرت ، کوس و شعر
-
جستوجو در متن
-
گروگر
لغتنامه دهخدا
گروگر. [ گ ُرْ رُ گ ُ ] (ق ) رجوع به گرگر شود.
-
لولر
لغتنامه دهخدا
لولر. [ لو ل َ ] (اِ) از اسمای خدای عزّ و جل . (شعوری ). (و ظاهراً کلمه ٔ لرلر یا گرگر باشد).
-
زِیْقُوْک
لهجه و گویش گنابادی
zeyghouwk در گویش گنابادی یعنی پر حرف ، حراف ، وراج ، در گویش گنابادی معادل کسی است که گِرْگِرْ میکند.
-
آب بزرگ
لغتنامه دهخدا
آب بزرگ . [ ب ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام شعبه ٔ غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر بشعبه ٔ شرقی یا آب گرگر پیوندد.
-
لرلر
لغتنامه دهخدا
لرلر. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ) : بفرزانگی سایه ٔ افسرش همی خواست از حضرت لرلرش . عنصری .(ظاهراً این صورت مصحف گرگر باشد).
-
شاهمار
لغتنامه دهخدا
شاهمار. (اِخ ) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند. دارای 250 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شجاع
لغتنامه دهخدا
شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان علمداد گرگر بخش جلفا شهرستان مرند. دارای 855 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شغاریج پایین
لغتنامه دهخدا
شغاریج پایین . [ ش َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. سکنه ٔ آن 80تن . آب آن از رود گرگر است . محصول عمده ٔ آن غلات . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
میاناب
لغتنامه دهخدا
میاناب . (اِخ ) نهری که از شمال شهر شوشتر زیر قلعه ٔ سلاسل از شاخه ٔ غربی کارون جدا کرده اند و جلگه ٔ میاناب را که از شوشتر تا بندقیر ممتد است سیراب می کند. || نام جلگه ای میان دوشاخه ٔ شطیط و گرگر رود کارون از شوشتر تا بندقیر.