کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرگر
/gargar/
معنی
۱. تخت.
۲. تخت پادشاهی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر، واقع در 30 هزارگزی شمال خاوری شادکان و 2 هزارگزی راه آهن ایستگاه گرگر. هوای آن گرم و مالاریائی است . دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ جراحی تأمین میشود. محصول آن...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند واقع در 44 هزارگزی شمال مرند و 3 هزارگزی شوسه ٔ جلفا به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 3855 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و صیفی و ش...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) رود کارون از درخزینه تا محل دیگری که به بندقیر موسوم است . این رود به دو شعبه تقسیم میشود، یکی از شعب آن را شعبه ٔ کوچک یا گرگر گویند. این شعبه مصنوعی است و ظاهراً در زمان اردشیر ایجاد شده است . رجوع به جغرافیای غرب ایران بهم...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است از ولایت آذربایجان . (برهان ). شهری است به اران (آذربایجان ) نزدیک بیلقان . ابن الاثیر گوید کرکر حصنی است نزدیک ملطیه ، و نیز کرکر ناحیه ای است از بغداد، و نیز حصنی است بین سمیساط و حصن زیاد، و آن قلعه ای بود ...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از ایستگاه های راه آهن اهواز و بندرشاهپور از بخش شادگان شهرستان خرم شهر. این ایستگاه در 888 هزارگزی تهران و 40 هزارگزی شمال باختری بندرشاهپور واقع است و ساکنین آن فقط کارمندان راه آهن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ َ گ َ ] (ص ، اِ) نامی است از نام های خدای تعالی و معنی آن صانع الصنائع باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (غیاث ) : چو بیچاره گشتند و فریاد جستندبر ایشان ببخشود یزدان گرگر. دقیقی .برآمد ز کوه آنکه آرام و جنبش بدو داد در دهر یزدان گرگر. ن...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ِ گ ِ ] (اِ) غله ای باشد گرد و سیاه رنگ از نخود کوچکتر و بعضی گویند نوعی از باقلاست و معرب آن جرجر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). و آن را بصفاهان گرگر گویند. (آنندراج ). دانه ای است سیاه و گرد که در گندم زارها روید و در گلپایگان «گر...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ِ گ ِ ] (اِخ )دهی از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 54000گزی شمال خاور کامیاران و 12000گزی جنوب خاور امیرآباد. هوای این منطقه کوهستانی و سردسیر است و دارای 840 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و ...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ُ گ ُ ] (اِ) سخنی از خشم و غضب به زیر لب گویند و آن را غرغر نیز خوانند و دندنه نیز گویند چرا که زیر لب و دندان پنهان مانده . (آنندراج ). سخنی را گویند که کسی آهسته زیر لب گوید. (برهان ). || صدای آب رودخانه که از فراز سوی نشیب ریزد. (آنندراج...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقع در 40 هزارگزی باختر سراسکند و 25 هزارگزی به خط آهن مراغه و میانه . هوای آن معتدل و دارای 178 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود و محصول آنجا غلات و ح...
-
گرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gargar ۱. تخت.۲. تخت پادشاهی.
-
گرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gargar = گروگر: ◻︎ چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی: ۱۰۲).
-
گرگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ گَ) (اِ.) 1 - دادگر، یکی از نام های خداوند. 2 - تخت پادشاهان .
-
گرگر
فرهنگ فارسی معین
(گُ گُ) (ق .) بسیار و پیوسته .