کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرو کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
distraining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحرف کردن، گرو کشیدن، توقیف کردن
-
distrained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محاصره شده است، گرو کشیدن، توقیف کردن
-
distrains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محکم می کند، گرو کشیدن، توقیف کردن
-
گروکشی کردن
لغتنامه دهخدا
گروکشی کردن . [ گ ِ رَ / رُو ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گرو کشیدن شود.
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج َ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَنیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جنیب شود. || کوتاه . (منتهی الارب ). || شبه ظَلَع. || (مص ) شدت یافتن تشنگی شتر تا حدی که ریه به پهلو چسبد.(از اقرب الموارد). به پهلو چسبیدن شُش ِ شتر از غایت تشنگی . (من...
-
در میان
لغتنامه دهخدا
در میان . [ دَ ] (ق مرکب ، حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: در + میان ) مابین و وسط. (آنندراج ). میان . (ناظم الاطباء). خلال . (منتهی الارب ). و رجوع به میان شود : از مجره و زمی و آسمان تو بکنار وغم تو در میان . نظامی .طره و بادصبا بر سر رویت دارنددر میان حرف...
-
کشان
لغتنامه دهخدا
کشان . [ ک َ ] (اِ) خیمه ای که به یک ستون برپا باشد و چادر یک دیرکی . (ناظم الاطباء).خیمه ای را گویند که به یک ستون برپا باشد و گنبدی گویند و گنبدی گویند و چنین خیمه در این روزگار به قلندری معروف و مشهور شده چه درویشان در اعیاد چنین خیمه ها بر در خان...
-
گلو
لغتنامه دهخدا
گلو. [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستا گَرَه (گلو)، پهلوی گروک ، سانسکریت گَلَه ، لاتینی گولا ، ارمنی کول (فروبرده ، بلعیده )، کردی گَرو ، افغانی غاره ، غرئی (گردن ، قصبةالریه )، استی قور (غیرقطعی )، سنگلیچی غر ، خوانساری گلی ، دزفولی گلی ، گیلکی گولی ، کر...
-
عصیان
لغتنامه دهخدا
عصیان . [ ع ِص ْ ] (ع اِمص ) نافرمانی و بیفرمانی کردن . خلاف طاعت . (منتهی الارب ). خلاف طاعت ، و ترک گفتن انقیاد و فرمانبرداری . (از اقرب الموارد). نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نافرمان بردار...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی...
-
روباه
لغتنامه دهخدا
روباه . (اِ) نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج ) . یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ . روباه دارای پوستی نرم ...
-
داو
لغتنامه دهخدا
داو. (اِ) اصطلاحی در بازی نردست . نوبت بازی نرد و شطرنج . (برهان ) (انجمن آرا). نوبت باختن نردو قمار و بازیهای دیگر. (شرفنامه ٔ منیری ). نوبت است از بازی چنانکه گویند: داو دست اوست یعنی نوبت بازی اوست . نوبت تیر (تیر قمار)اندازی . (ناظم الاطباء). دو....
-
خطر
لغتنامه دهخدا
خطر. [ خ َ طَ ] (ع مص ) بلندقدر و بلندمرتبه گردیدن . (منتهی الارب ). خُطور. || (اِ) وسمه . رنگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). کتم (بحر الجواهر): عرب وسمه را خطر گوید و لیث گوید آن نباتیست که برگ او را در خضاب سیاه بکار برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ...
-
دست بردن
لغتنامه دهخدا
دست بردن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) تصرف کردن . دخالت کردن .- دست از پی چیزی بردن ؛ به کنه آن رسیدن . (آنندراج ).- دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). جرح و تعدیل کردن . اضافه و نقصان کردن .- دست بردن در نوشته ای یا خطی...
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) شعلة. زبانه ٔ آتش و وراغ . (ناظم الاطباء). زبانه . زبانه ٔ آتش . الاو. الو. آتش افروخته . لهیب . آفرازه . پاره ٔ آتشی که می درخشد. پاره ٔ آتش که می بجهد. قبس . مقباس . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: زبانه ٔ د...