کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گره ساز
لغتنامه دهخدا
گره ساز. [ گ ِ رِه ْ ] (نف مرکب ) کسی که گره درست کند. گره سازنده : بهر گشاد کار که در بستگی کم است با قامت خمیده گره ساز میروم . درویش واله هروی (از آنندراج ).|| سازنده ٔ دگمه و دگمه ساز. (ناظم الاطباء).
-
گره گشا
لغتنامه دهخدا
گره گشا. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) گره گشاینده . مجازاًبمعنی گشاینده ٔ مشکل و آسان کننده ٔ کار : عشق است گره گشای هستی گردابه زهاب خودپرستی . نظامی .آن می که گره گشای کار است با نفس ، چو روح سازگار است . نظامی .گفت ای نفس تو جان فزایم اندیشه ٔ تو ...
-
گره گشاده
لغتنامه دهخدا
گره گشاده . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) حل شده . گشوده . || (در مورد خلقت و آفرینش ) ایجاد کرده . مخلوق : آفرینش گره گشاده ٔ اوست و آفرین مهر برنهاده ٔ اوست .نظامی .
-
گره گشای
لغتنامه دهخدا
گره گشای . [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) گره گشاینده . گره گشا : در در آن رشته سرگرای بودکه کلیدش گره گشای بود. نظامی .تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست .حافظ...
-
گره گشایی
لغتنامه دهخدا
گره گشایی . [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) گشوده شدن گره . بازشدن گره . مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار : دولت سبب گره گشایی است فیروزه ٔ خاتم خدایی است . نظامی .گر عودکند گره نمایی تو نافه شو از گره گشایی . نظامی . || کمک . مساعدت : شود جهان لب ...
-
گره گیر
لغتنامه دهخدا
گره گیر. [ گ ِ رِه ْ ] (نف مرکب ) مجعد. پیچیده . در صفات زلف و ابرو مستعمل است . (آنندراج ) : در دلم غصه ٔ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی .کمند رومیان بر شکل زنجیرچو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی .سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از...
-
گره ماغان
لغتنامه دهخدا
گره ماغان . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 35000گزی شمال باختری بافت و 4000گزی چهارطاق . هوای آن کوهستانی و سرد، دارای 100 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات ، شغل اهالی ...
-
گره مند
لغتنامه دهخدا
گره مند. [ گ ِرِه ْ م َ ] (ص مرکب ) دارای گره . گره دار : در حلقه ٔ رشته ٔ گره مندزندانی بند گشته بی بند.نظامی .
-
گره ناک
لغتنامه دهخدا
گره ناک . [گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) گره دار. دارای گره : چون رشته ٔ جان شو از گره پاک چون رشته ٔ تب مشو گره ناک . نظامی .رجوع به گره مند شود.
-
node
گره 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] [حملونقل درونشهری-جادهای] نقطۀ حاصل از تلاقی شبکۀ ارتباطی که بهعنوان جایگاه آماری از آن استفاده شود [رایانه و فنّاوری اطلاعات] محل برخورد دو یا چند مجرای ارتباطی در یک شبکۀ رایانهای [فیزیک] نقطه یا ناحیهای که در موج ...
-
گره 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← گرهِ عصبی
-
primitive knot, primitive node, Hensen's knot
گره آغازین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تودهای از یاختهها در انتهای سَری شیار آغازین که در شکلگیری رویان دخالت دارد
-
ganglionitis
گرهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] التهاب گره
-
complication
گرهافکنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] آغاز درگیری در داستان نمایش که باعث پیچیدهتر شدن پِیرنگ میشود
-
bend 2
گرهپیچ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گرهی برای بستن طناب به یک حلقه یا طوقه (loop) یا طنابی دیگر