کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره از پیشانی گشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
access node
گره دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نقاطی در لبۀ شبکه که دسترسی یکایک مشترکان به شبکه را میسر میکنند و انواع تبدیل قرارداد در آنها انجام میشود
-
node of Ranvier
گرهِ رانویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرورفتگیهایی که در طول غلاف میلین یاختههای عصبی در بین یاختههای شوان (schwann) وجود دارد
-
گره کمر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← گره دوحلقهساز
-
denouement
گرهگشایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] پایان یافتن کشمکشهای نمایش و حل شدن گره آغازین
-
turk’s head
گره مندیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گرهی که به دور طناب یا تیرک بسته میشود و انتهای آن شبیه به دستار است
-
tie point
گرهنقطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقطهای که دو یا چند واحد نقشهبرداری یا عکسی را به هم پیوند میدهد
-
figure eight knot, German knot, Flemish knot, figure of eight
گره هشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گرهی که به شکل هشت انگلیسی بسته میشود
-
gangliocyte
گرهیاخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] یاختۀ عصبی متـ . یاختۀ گرهی ganglion cell
-
گره بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehbaste ۱. گرهدار؛ آنچه بر آن گره افتاده.۲. [قدیمی، مجاز] پیچیده.
-
گره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gerehband ۱. آنکه گره ببندد.۲. تکمه: ◻︎ نقاب گل کشید و زلف سنبل / گرهبند قبای غنچه وا کرد (حافظ: ۲۶۸).
-
گره خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehxorde ۱. آنچه در آن گره ایجاد شده.۲. [مجاز] مشکل و پیچیده.
-
گره گشایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gerehgošāy(')i گرهگشا بودن.
-
یک گره
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ) (ص مر.) هم پیمان ، متحد.
-
گره گشا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (ص فا.) دارای توانایی یا امکان حل مشکل .
-
گره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) مجعد، پُرپیچ و تاب .