کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرم گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرم جوشیدن
لغتنامه دهخدا
گرم جوشیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بسیار محبت کردن . || تپاک کردن . (آنندراج ) (غیاث ). بی قراری کردن .
-
گرم خون
لغتنامه دهخدا
گرم خون . [ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از بسیاردوست و بامحبت واختلاطکننده . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : شب نه در خوابم که بینی چشم حیرانم بهم کز سرشک گرم خون چسبیده مژگانم بهم .محمدسعید (از آنندراج ).
-
گرم داشتن
لغتنامه دهخدا
گرم داشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) اختلاط چسپان داشتن . (آنندراج ). || دلجویی کردن . به کسی تسلی دادن : اول دل من گرم همی داشتی و من دل بر تو فروبسته بدان شیرین گفتار.فرخی .
-
گرم داغ
لغتنامه دهخدا
گرم داغ . [ گ َ م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم وحید دستگردی درگنجینه ٔ گنجوی آرد: مانند گرم زخم کنایه از اشتیاق مفرط است که بدان سبب از داغ بی خبر است : هنوز از عشق بازی گرم داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است .نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 132).
-
گرم درآمدن
لغتنامه دهخدا
گرم درآمدن . [ گ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مقاومت کردن . دلیری کردن . پایداری سخت : جنگ سخت آنجای بود... آن ملاعین گرم درآمدند خاصه در مقابله ٔ امیر. (تاریخ بیهقی ).
-
گرم راندن
لغتنامه دهخدا
گرم راندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تند راندن . سریع رفتن : رهی به پیش خود اندرگرفت و گرم براندبه زیر رایت منصور لشکری جرار.فرخی .
-
گرم رفتن
لغتنامه دهخدا
گرم رفتن . [ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تند رفتن . سریع رفتن : برفت گرم و به دستور گفت کز پی من تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.فرخی .
-
گرم شدن
لغتنامه دهخدا
گرم شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرما یافتن . حرارت پذیرفتن . سُخُن . (دهار) (منتهی الارب ). سُخونَت . اِصطِلاء. (منتهی الارب ) : بچند روز دگر آفتاب گرم شودمقر عیش بود سایه بان و سایه ٔ بان . سعدی (قصاید چ فروغی ص 55). || حَرّ. (دهار). حرارت . (ده...
-
گرم کردن
لغتنامه دهخدا
گرم کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به آفتاب یا آتش و غیره : تسخین . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اِحماء. حرارت دادن : ملک را گرم کرد آن آتش تیزچنانک از خشم شد بر پشت شبدیز. نظامی . || کنایه از شتاب کردن و تعجیل نمودن . (برهان ) (آنندراج ). || تند...
-
گرم گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرم گرفتن . [ گ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرم گرفتن با...؛ بدوستی و مهربانی با کسی رفتار کردن . معاشرت کردن .
-
گرم ماندن
لغتنامه دهخدا
گرم ماندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رائج ماندن . روائی داشتن : ای زبردست زیردست آزارگرم تا کی بماند این بازار.سعدی (گلستان ).رجوع به گرم و گرم بازار شود.
-
گرم آب
لغتنامه دهخدا
گرم آب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گرم معدنی .
-
گرم آب
لغتنامه دهخدا
گرم آب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 11000گزی شمال خاوری کامیاران و 8000گزی خاور شوسه ٔ کرمانشاه به سنندج وهوای آن سرد. دارای 107 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات ، شغل ...
-
گرم آب
لغتنامه دهخدا
گرم آب . [ گ َ ] (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن از دهستان علابخش مرکزی شهرستان سمنان است . دومین ایستگاه سمنان به دامغان واقع در 36500گزی . سکنه ٔ آن همان کارمندان ایستگاه راه آهن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گرم آب
لغتنامه دهخدا
گرم آب . [ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 61 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان . هوای آن معتدل و دارای 9 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی ...