کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرم دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرم دماغ
لغتنامه دهخدا
گرم دماغ . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) معربد. مست : و آخر زمانیان را سکر حرام شد زیرا که ضعیفتر به عضو و گرم دماغتر بودند از خوردن می . (کتاب المعارف ). رجوع به گرم شود.
-
گرم دماغی
لغتنامه دهخدا
گرم دماغی . [ گ َ دِ ] (حامص مرکب ) کنایه از تکبر باشد. (غیاث ) (آنندراج ). غرور. نخوت . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). || عربده . مستی . رجوع به گرم دماغ شود.
-
گرم ران
لغتنامه دهخدا
گرم ران . [گ َ ] (نف مرکب ) تیزران . (آنندراج ). چابک و تیزرو.
-
گرم رفتار
لغتنامه دهخدا
گرم رفتار. [ گ َ رَ ] (ص مرکب ) زودخیز. (آنندراج ). گرم رو. سالک : در این صحرای وحشت خضر دلسوزی نمی بینم مگر هم گرم رفتاری چراغم پیش پا دارد.صائب (از آنندراج ).
-
گرم رو
لغتنامه دهخدا
گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غم ندارد درست .سعدی .قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار. سعدی ....
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات تنکابن است که آن را رمک هم میگویند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 144).
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات ساری است . (ترجمه ٔ سفرنانه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 162).
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 18500گزی جنوب خاوری ساری ، شمال دره ٔ زارم رود. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی هوای آن معتدل و دارای 190 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ زارم رود تأمین میشود، ...
-
گرم رودپی
لغتنامه دهخدا
گرم رودپی . [ گ َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آمل . (ترجمه ٔسفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 85 و 152).
-
گرم روی
لغتنامه دهخدا
گرم روی . [ گ َ رَ ] (حامص مرکب ) تندروی . سرعت : گر نفسش گرم روی هم نکردیک نفس از گرم روی کم نکرد.نظامی .
-
گرم ریز
لغتنامه دهخدا
گرم ریز. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرم شکمی
لغتنامه دهخدا
گرم شکمی . [ گ َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) شکمخوارگی . اکول بودن : به حرص و گرم شکمی منسوب شوم . (کلیله و دمنه ).
-
گرم شهوت
لغتنامه دهخدا
گرم شهوت . [ گ َش َهَْ وَ ] (ص مرکب ) شهوت پرست . پرشهوت : گفتن افسانه های مهرانگیزکه کند گرم شهوتان را تیز.نظامی .
-
گرم عهدی
لغتنامه دهخدا
گرم عهدی . [ گ َ ع َ ] (حامص مرکب ) در عهد استوار بودن . در محبت پایدار بودن : به هندوستان خواجه [ احمد حسن ] را به زندان خدمتها کرده بود [ بونصر بستی ] و گرم عهدی نموده در محنتش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 153).
-
گرم کین
لغتنامه دهخدا
گرم کین . [ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از دشمن قوی . (آنندراج ). آنکه کینه اش قوی بود : سردنفس بود سگ گرم کین روبه از آن دوخت مگر پوستین . نظامی .شکایت کرد پیش هم نشینان که بد باشد جفای گرم کینان .امیرخسرو (از آنندراج ).