کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرم جوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرم دره
لغتنامه دهخدا
گرم دره . [ گ َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در8 هزارگزی جنوب خاور کرج . هوای آن معتدل . دارای 290تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ کرج تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن و صیفی و چغندرقند میوه و قلمستان است ...
-
گرم دره
لغتنامه دهخدا
گرم دره . [ گ َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تنگ گزی بخش ارول شهرستان شهرکرد، واقع در 15 هزارگزی شمال باختر ارول و 50 هزارگزی تا راه عمومی کوهستانی . هوای آن معتدل ، دارای 160 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات پشم و روغن و...
-
گرم دره
لغتنامه دهخدا
گرم دره . [ گ َ دَ رِ ] (اِخ )دهی است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد، واقع در 36 هزارگزی شمال شهرکرد و 6 هزارگزی راه موسی آباد به نجف آباد. هوای آن معتدل و دارای 290 تن سکنه است . آب آنجا از زاینده رود تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات و با...
-
گرم دل
لغتنامه دهخدا
گرم دل . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق سوخته . (آنندراج ). در برهان بصورت جمع گرم دلان آمده است . عاشقان و دلسوختگان . || قوی دل . پشت گرم : تسکین جان گرم دلان را کنیم سردچون دم برآوریم بدامان صبحگاه . خاقانی .چونکه نعمان بدین طلبکاری گرم دل شد ...
-
گرم دماغ
لغتنامه دهخدا
گرم دماغ . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) معربد. مست : و آخر زمانیان را سکر حرام شد زیرا که ضعیفتر به عضو و گرم دماغتر بودند از خوردن می . (کتاب المعارف ). رجوع به گرم شود.
-
گرم دماغی
لغتنامه دهخدا
گرم دماغی . [ گ َ دِ ] (حامص مرکب ) کنایه از تکبر باشد. (غیاث ) (آنندراج ). غرور. نخوت . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). || عربده . مستی . رجوع به گرم دماغ شود.
-
گرم ران
لغتنامه دهخدا
گرم ران . [گ َ ] (نف مرکب ) تیزران . (آنندراج ). چابک و تیزرو.
-
گرم رفتار
لغتنامه دهخدا
گرم رفتار. [ گ َ رَ ] (ص مرکب ) زودخیز. (آنندراج ). گرم رو. سالک : در این صحرای وحشت خضر دلسوزی نمی بینم مگر هم گرم رفتاری چراغم پیش پا دارد.صائب (از آنندراج ).
-
گرم رو
لغتنامه دهخدا
گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غم ندارد درست .سعدی .قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار. سعدی ....
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات تنکابن است که آن را رمک هم میگویند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 144).
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات ساری است . (ترجمه ٔ سفرنانه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 162).
-
گرم رود
لغتنامه دهخدا
گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 18500گزی جنوب خاوری ساری ، شمال دره ٔ زارم رود. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی هوای آن معتدل و دارای 190 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ زارم رود تأمین میشود، ...
-
گرم رودپی
لغتنامه دهخدا
گرم رودپی . [ گ َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آمل . (ترجمه ٔسفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 85 و 152).
-
گرم روی
لغتنامه دهخدا
گرم روی . [ گ َ رَ ] (حامص مرکب ) تندروی . سرعت : گر نفسش گرم روی هم نکردیک نفس از گرم روی کم نکرد.نظامی .
-
گرم ریز
لغتنامه دهخدا
گرم ریز. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).