کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفت از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرفت از
دیکشنری فارسی به عربی
استوحى من
-
واژههای مشابه
-
stop 5, stopping 3
گرفت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گذاشتن انگشت بر روی سیم سازهای خانوادۀ بربطها
-
eclipse
گرفت 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] پنهان شدن خورشید، وقتی که ماه بین زمین و خورشید باشد و سایۀ ماه بر زمین بیفتد، یا پنهان شدن ماه وقتی که زمین بین ماه و خورشید باشد و سایۀ زمین بر ماه بیفتد
-
گرفت 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← تنجش 2
-
partial eclipse
گرفت جزئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] گرفتی که در آن ماه یا خورشید بهطور کامل پوشانده نشود
-
eclipse chaser
گرفتجو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] منجمی حرفهای یا غیرحرفهای که برای رصد و ثبت گرفتها به مناطق مختلف دنیا سفر میکند
-
گرفت حلقوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خورگرفت حلقوی
-
total eclipse
گرفتِ کلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] کسوفی که در آن کلِ خورشید در پشت قرص تاریک ماه پنهان شود یا خسوفی که کلِ جِرم ماه در داخل مخروط سایۀ زمین قرار گیرد
-
مَهگرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خسوف
-
قرار گرفت
فرهنگ واژههای سره
نهاده شد
-
سبقت گرفت
فرهنگ واژههای سره
پیشی گرفت
-
full stop
تمامگرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گرفتن همۀ سیمها بهطور همزمان برای ایجاد آکورد در سازهای خانوادۀ بربطها
-
دل گرفت
لغتنامه دهخدا
دل گرفت . [ دِ گ ِ رِ ] (ن مف مرکب ) دل گرفته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و دیگر که پیروز شد دل گرفت اگر زو بترسی نباشد شگفت .فردوسی .
-
ماه گرفت
لغتنامه دهخدا
ماه گرفت . [ گ ِ رِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خسوف . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه گرفتن و ماه گرفتگی شود. || (اِمرکب ) خالی که در صورت خوبان پدید آید. (ناظم الاطباء). کلفی که بر روی و اندام مرد باشد. کلف و سیاهی که بر بعض کسان مادرزاد باشد. تاش . ...