کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرفتگی
/gereftegi/
معنی
۱. گرفته بودن.
۲. بسته بودن؛ بسته شدن.
۳. [مجاز] اندوهگینی؛ تیرگی؛ ملال خاطر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انسداد
۲. قبض
۳. پریشانی، حزن
۴. ابتیاع، خریدن
۵. بهچنگآوردن
۶. دریافتن، دریافت کردن
۷. اخذ، قبض
۸. ابتلا، مبتلاشدن
۹. فرض کردن
۱۰. بستن، مسدود کردن
۱۱. برداشتن
۱۲. اثر کردن، کارسازشدن، موثرواقعشدن،
۱۳. پذیرفتن، قبول کردن
۱۴. اسیر کردن، گرفتار کردن،
۱۵. گیراندن، مشتعلشدن
دیکشنری
block, blockage, choke, eclipse, embarrassment, gloom, kink, obstruction, occlusion, snarl, tie-up
-
جستوجوی دقیق
-
گرفتگی
لغتنامه دهخدا
گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فرخی . || سد شدن . بستن : و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. (ذخیره...
-
گرفتگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انسداد ۲. قبض ۳. پریشانی، حزن ۴. ابتیاع، خریدن ۵. بهچنگآوردن ۶. دریافتن، دریافت کردن ۷. اخذ، قبض ۸. ابتلا، مبتلاشدن ۹. فرض کردن ۱۰. بستن، مسدود کردن ۱۱. برداشتن ۱۲. اثر کردن، کارسازشدن، موثرواقعشدن، ۱۳. پذیرفتن، قبول کردن ۱۴. اسیر کردن، گرفتار کرد...
-
گرفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gereftegi ۱. گرفته بودن.۲. بسته بودن؛ بسته شدن.۳. [مجاز] اندوهگینی؛ تیرگی؛ ملال خاطر.
-
گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (حامص .) 1 - سد شدن ، بسته شدن . 2 - اندوهگینی ، ملال خاطر.
-
گرفتگی
دیکشنری فارسی به عربی
کآبة , کسوف
-
واژههای مشابه
-
کشتی گرفتگی
لغتنامه دهخدا
کشتی گرفتگی . [ ک َ / ک ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ](حامص مرکب ) دریا گرفتگی . سرگیجه و التهابی که در کشتی ببعض از کشتی سواران دست دهد. (یادداشت مؤلف ).
-
کوه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
کوه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض کسان را در ارتفاعات دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
central obscuration
گرفتگی مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بخشی از گشودگی تلسکوپ بازتابی که با آینۀ ثانویه و سپرک مسدود شده است
-
car sickness
ماشینگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تهوع ناشی از مسافرت با ماشین
-
ماهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خسوف
-
mountain sickness
کوهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حالتی ناشی از کمبود اکسیژن در ارتفاعات کوهستان
-
vaginismus
مهبلگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلال ناشی از گرفتگی ماهیچههای مهبل که آمیزش جنسی را دردناک یا ناممکن میکند
-
شکم گرفتگی
لغتنامه دهخدا
شکم گرفتگی . [ ش ِ ک َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) یبوست طبع. (ناظم الاطباء). حصر. (از منتهی الارب ). رجوع به شکم گرفتن و شکم گرفته شود.
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹ماهگرفت› (نجوم) [قدیمی] māhgereftegi = خسوف