کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرفتن
/gereftan/
معنی
۱. ستاندن.
۲. به چنگ آوردن.
۳. دریافت کردن.
۴. (مصدر لازم) [مجاز] درهم شدن.
۵. [مجاز] بازخواست؛ مؤاخذه: ◻︎ حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ: ۷۵۸).
۶. فرض کردن؛ پنداشتن: ◻︎ گرفتم سرو آزادی، نه از ماء معین زادی؟ / مکن بیگانگی با ما، چو دانستی که از مایی (سعدی۲: ۶۰۷).
۷. مبتلا شدن.
۸. انجام تکلیف کردن: روزه گرفت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ستاندن، ستدن
فعل
بن گذشته: گرفت
بن حال: گیر
دیکشنری
bag, catch, clamp, clasp, dispossess, flourish, get, invade, take, lock, nail, obstruct, pluck, receive, reception, recruit, refine, root, shear, shut, strip, suppose, tackle, win
-
جستوجوی دقیق
-
گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاوار...
-
گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
ستاندن، ستدن
-
گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: garaftan] gereftan ۱. ستاندن.۲. به چنگ آوردن.۳. دریافت کردن.۴. (مصدر لازم) [مجاز] درهم شدن.۵. [مجاز] بازخواست؛ مؤاخذه: ◻︎ حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ: ۷۵۸).۶. فرض کردن؛ پنداشتن: ◻︎ ...
-
گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - دریافت کردن ، به دست آوردن . 2 - شروع کردن . 3 - اثر کردن . 4 - مؤاخذه کردن ، مورد عتاب قرار دادن . 5 - انتخاب کردن . 6 - فرض کردن . 7 - پوشانیدن . 8 - به تصرف درآوردن ، تسخیر کردن . 9 - پر کردن ، فراگرفتن . 10 - کرای...
-
گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
احصل عليه , اسر , اشغل , افترض , اوقد , تزوج , خطف , صيد , قبضة , مسکة , مسمار , مقص , وارد , وقف ، استلام
-
گرفتن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hâgiri طاری: hâgat(mun) طامه ای: hegitan طرقی: hâgeratmun کشه ای: gatmun نطنزی: hâgeretan
-
گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
gereftan گرفتن.
-
گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
دست انداختن، مسخره کردن/ناهشیار کردن(گیرایی)،از حالت عادی خارج کردن
-
واژههای مشابه
-
تیکه گرفتن،تِکه گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
برای کسی همسر پیدا کردن
-
خِر گرفتن، بیخ خِر گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
یخه کسی را گرفتن
-
عرق گرفتن
لغتنامه دهخدا
عرق گرفتن . [ ع َ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) با قرع و انبیق ، عطر یا جوهر گیاهی را گرفتن ، چنانکه از بیدمشک و کاسنی و شاه تره و غیره . || مرادف عرق چکیدن . (آنندراج ) : چون عرق گیرد تو گویی سیل در وادیستی چون سبق جوید تو گویی باد در صحراستی .میرمعزی ...
-
عزلت گرفتن
لغتنامه دهخدا
عزلت گرفتن . [ ع ُ ل َگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گوشه نشینی . کناره گرفتن . کناره گیری کردن . گوشه گیری کردن . گوشه گرفتن : خردمندان ... از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه ).مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمرچنان اسیر گرفتی که باز تیهو را.سعدی .
-
عصاره گرفتن
لغتنامه دهخدا
عصاره گرفتن . [ ع ُ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شیره کشیدن . عصاره کشیدن . افشردن چیزی را تا عصاره ٔ آن خارج شود.
-
عزا گرفتن
لغتنامه دهخدا
عزا گرفتن . [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان درآمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن . (ناظم الاطباء). مجلس ماتم گرفتن در مرگ عزیزی . (فرهنگ عوام ). اقامه ٔ سوکواری بسبب مرگ کسی . (فرهنگ فارسی معین ) : گر ماه...